برای آنکه خوانندگان خواستار را زیاد منتظر نگذارم، ترجمهی این متن را بهتدریج قسمت میکنم. در ادامهی چهار بندی که در مقالهی پیش آمد، اینک چند بند بعدی این متن را میخوانید.
۵
علیه فقیرسازیِ زندگی
«از امروز کام بیابید که فردا بدتر خواهد بود» کاراترین شعارِ مصرفگرایانهی سرمایهداری بوده است. اما از اینپس دیگر کاربردی برایش ندارد زیرا ما را در برابر عملِ انجامشده میگذارد. حکمی که اکنون صادر میکند این است: « بدترین چیز پیشآمده است، باید خود را با آن تطبیق دهید». الگوی چینی مهیاست، در انتظارِ فناوریهای مدام کاراتر. درمانِ بعدیِ فقیرسازی ــ غیر از حذفِ بیفایدهها و بهدردنخورهاــ یک کاسه برنج و ترانسهومانیسم [تَراانسانگرایی] خواهد بود.
۶
علیه بازگشتِ پاکدینی [پوریتانیسم]
ضرورتِ کارکردنْ کامیابی از خویش و از جهان را منع میکند. این ممنوعیت را پدرسالاری به مرتبهی دگم رساند. اما مصرفگرایی با برانگیختنِ بازارِ لذتهای قابلمصرف، ضربههای مهلکی به این دگم زد. فقیرسازییی که مسابقهی مصرف را تهدید میکند موجبِ بازگشت پاکدینی در پلیدترین شکلِ آن است: ترس از زندگی و تحقیرِ زندگی. حصر خانگی یا پَربستِ[1] اجتماعی، اقدامی کُشنده است زیرا روابط عاطفی را میکُشد. آیا نمیشنوید صدای غل و زنجیرهای شبهای عزاداری را در طنینِ این نعرهها که: « خندیدن بس! کامبردن بس! زیستن بس!»؟
۷
علیه شیءشدگی یا به چیز تبدیلشدن
سرمایهداری زندگی را جز ابژهای کالایی نمیبیند. تحمل نمیکند که زندگی از چنگِ پولِ، این قادرِ متعال، بگریزد. ماشینِ سود نشان میدهد که با دستاویزِ یک ویروسِ گذرا توانسته است براستی یک طاعونِ عاطفی بهراه بیندازد. یک هیستریِ پانیک میلیونها نفر را واداشت تا خود را در گوشهای مدفون کنند، جایی که نومیدی و مرگاندیشی سرانجام داغانشان کرد و ماهیت انسانیشان را از آنان ستاند.
۸
علیه قربانیگری
مصرفگراییْ قدرتِ اغواکنندگیاش را بر اسطورهی وفورِ عدنی بنیان نهاده بود. شعار «همهچیز در دسترسِ همگان» اغوایی گذرا به آزادیهای سوپرمارکتییی میبخشید که در مقابلِ صندوقِ پرداخت در فروشگاهها متوقف میشدند. دستمزدی که با مرارت کسب شده بود پاداشِ خود را در آزاد گذاشتنی[2] مییافت که خاصیتِ یک عقدهگشایی داشت. با فقیرسازییی که «سبدِ خانوار» را خالی میکند ترغیب به قربانیگری، همانندِ گناهِ نخستین که گمان میرفت در گذشتههای دور مدفون شده باشد، بار دیگر رو میآید. باید هبوط را پذیرفت، باید قبول کرد که زندگی میخشکد. زمان آن فرارسیده تا یادآوری شود که افراد هیچگاه به اندازهی کافی کار نمیکنند، هیچگاه به اندازهی کافی قربانی نمیکنند. هستیِ غیرانتفاعی یک جرم است. زیستن جنایتی است که باید کفارهاش داده شود. دوریگرفتن، درخود خزیدنِ امنیتی، ترس از دیگری، موجبِ لو دادن، کیشِ زهدفروشی، بالاگرفتنِ خشونت، پیشرویِ تاریکاندیشی میشود ( هیئتِ حاکمهی فرانسه که جرأتِ سوزاندنِ کتابها را ندارد آنها را در ردهی “اجناس غیراساسی” قرار داده است).
۹
علیه بازارِ کشتار بهداشتی و امنیتی
الف) در فرانسه، ادارهی سیاسیِ مراقبتهای سلامت و بهداشت به گونهای از پیش طراحیشده به قتلِ زنجیرهای نخستین قربانیانِ فقیرسازی دست زد: بازنشستگان، سالخوردگان، آنانی که از کارآمدیِ انتفاعی برخوردار نیستند. جمهوریِ داراها سنگینیِ دستِ سردِ پول را بر جمهوریِ نادارها نشان داد. الگوی رفتاریاش زیر استیلایِ اقتصادی عمل کرد و عمل میکند که سودِ در کوتاهمدت برایش بیشتر از سلامتِ مردم اهمیت دارد. اشتباه نکنیم: حکومت داراها بیهیچ مراعاتی آن راهحلِ نهایییی را اعلام میکند که جباریتِ جهانگیر برای مردمانی در نظر گرفته است که مصمماند تا غنیسازیِ اغنیا را ویران کنند.
ب) امنیت، که قراردادِ اجتماعی ضامنِ تأمینِ آن برای هر شهروند بود، جایش را به یک ایدهئولوژی امنیتی داده است که موجب افزایش و تکثیرِ خطرات، روحیهی پرخاش و تهاجم، و اعمالِ جنونآمیز میشود. پلیس و دستگاه قضایی که کارکردِ رسمیشان پیشگیری از گزندِ تجاوزگران، قاتلان، مسمومکنندگان و آلودهکنندگان بر ماست، خود به دلیلِ گرایشهای فاشیستمآبانهای که از سوی دولت در میان آنان تشویق میشود به مزدوران همین عاملان گزندرسانی تبدیل شدهاند. استراتژیِ بزِ عزازیل ــ که بر سر طیف رنگارنگی کوبید میشود، از جلیقهزردها گرفته تا مهاجران، تظاهرکنندکان اکولوژیست، مسلمانها و نیز کسانی که سطلهای زباله آتش میزنند ــ از آن سوی بام بر سر خودِ پلیس و دستگاه قضایی کوبیده میشود، با شعار: « همهی عالم از پلیس متنفر اند». هدفِ آلتدستسازی منحرفکردن توجه است، توجه به آزادیِ آسیبرساندن که در اختیار کسانی گذاشته شده که مصون از کیفر سیاره را به خاک سیاه نشاندهاند و به آزادیِ زیستنمان حتا «تا درون خانههامان» تجاوز میکنند.
۱۰
علیه پیشرفتِ فناورانهای که موجب ناانسانیشدن است
ورودِ سرزدهی یک ویروسْ کلبیمسلکیِ گروههای فشارِ داروسازی و پزشکی را برملا کرد. دیدیم که چگونه این گروهها بیش از آنکه در پروای تیمارِ انسانها باشند به فکرِ منافعی هستند برآمده از شیوع یک بیماری که ترس از آن را اخبار تکراری مطبوعات اولیگارشیک و کنتورهای شمارشِ مرگِ تقلبی در اذهان نشاندند. به این ترتیب منطقِ اقتصادیْ شیادیِ پیشرفتِ فناورانهای را تأیید میکند که برای توجیهِ دروغهای امروزش بر طبلِ تذکرِ حقایقِ دیروز میکوبد. کسی معترضِ این امر نیست که آنتیبیوتیکها، واکسنهای ضدِ سل، ضد فلجِ اطفال، ضد کزاز، در اصل مفید بودهاند، اما چگونه میتوان به لابیهایی اعتماد کرد که داروهای قدیمی را برای فروش با نامهایی جدید به بازار سرازیر میکنند؟ چگونه میتوان به واکسنهای آزمایشییی اعتماد کرد که همچون تدهینِ نهاییِ یک محتضر به افراد سالم تزریق میشود؟ افزون بر این، چگونه میتوان تاب آورد که ارکان قدرت به درمانگرهایی با تجربهی میدانی که اختلاسهای قدرت را افشا میکنند بهتان بزند و آنان را تحت پیگرد کیفری قرار دهد؟ آیا بزودی نوبت به روشِ قدیمی و مؤثر استالین در تصفیهی “توطئهباوران” خواهد رسید؟
۱۱
برلهِ ابداع و بازآفرینیِ مداوم
«نمیدانستند که کاری ناممکن است، پس انجاماش دادند.» به تدریج که خیزشهای مردمی در گسترهی سیاره کثرت مییابند، فرومیخوابند و ازنو زاده میشوند، درستیِ این گفتهی مارک تواین نیز روز به روز مصداق بیشتری مییابد. حالا دیگر هر کسی میتواند این موضوع را به چشم خود ببیند که: رویاروییهای ایدهئولوژیک دام و نیرنگاند. مبارزهی واقعی در هر آنجایی است که ساکنانِ یک روستا یا محلهای شهری از پذیرفتن آفتکُشها و آسیبرسانهای دیگر سرباز میزنند، در زمینهی آموزشی نوآوری میکنند، ساختارهای بیمارستانی و درمانگاهی را مرمت میکنند، مسألهی رفتوآمد را مطرح میکنند، کسبوکارهای محلی را نجات میدهند، گذار از کشت و صنعتِ غذایی به کشاورزیِ بازطبیعیشده را بررسی میکنند، و مراکز پذیرش برای کسانی دائر میکنند که هر روزه از ستمِ بوروکراتیک، اقتصادی، خانوادگی، جنسیتی، نژادی، و … رنج میبرند.
۱۲
برلهِ خوددفاعی در زمینهی سلامت و بهداشت
تدابیرِ قهرآمیز و بیانسجامی که ما قربانیاش هستیم نتیجهی اختلاسهایی بودجهای اند که ساختارهای بیمارستانی را ویران کرده و میکنند. زنان و مردانی که در چنین مراکزی کار میکنند برای افشای گفتارهایی که ما را از واقعیتِ زنده دور میکند، نه به توطئهباوری نیاز دارند نه به ضدتوطئهباوری. با اینحال، نکوهشکردن و دشنامدادن به دروغِ بالاییها سیاست خفهآورِ بودجهای را ذرهای به عقبنشینی وانمیدارد. آیا اولویت ندادن، اینجا و اکنون، به خوببودن و رفاهِ حال فردی و اجتماعی، و در هم نشکستنِ جباریتِ سود، که اصلیترین علتِ بدحالی و ناراحتی و اختلالهای ناشی از ان است، خود به معنی فرورفتن در پدیدهی خود را قربانی و مظلوم دانستن نیست؟ دولت ارجحیت را به منافعِ شرکتهای چندملیتیِ داروسازی میدهد که نوکرمنشان سیاسی را به جیرهخوران خود تبدیل کردهاند، و نه به کارآمدیِ پزشکانی که در میدانِ عمل و در تماس مستقیم با بیمارانشان هستند. عقلِ سلیمِ ساده حکم میکند که رابطهای اجماعی میان بیماران و درمانگران برقرار شود، و حتا نوعی خودتجویزی دارویی اگرنه بهعنوان درمان دستکم در جهت پیشگیری مورد تشویق قرار گیرد.
الف) بررسیِ ویروسِ جاری به ما آموخته که شدتِ آن منطقه به منطقه فرق میکند. بنابراین روی آوردن به معالجهی آن در سطحی ملی و جهانی کاری احمقانه است. بر عهدهی مجلسهای شهروندی است که فرمانِ خودفاعیِ بهداشتی اعلام کنند. عمل کردن در هر محل و منطقه از سوی بیماران و پزشکانی که ساکن آن مناطقاند، همدیگر را میشناسند و رابطهای اعتمادآمیز با هم دارند، باعث بیداریِ نوعی آگاهیِ بهیارانه میان افراد خواهد شد که یاد خواهند گرفت چگونه مرض و مرگخوییِ حاکم را ریشهکن و ادارهکنندکانِ کلبیمسلکاش را برکنار سازند.
ب) پیشرفت پزشکی در عینحال که در برخی عرصهها مؤثربودن خود را ثابت کرده ، بر کاربردِ دارویی گیاهان انگِ بیاعتباری زده است، و با نامگذاریِ آن به عنوان « دوا داروی بیبیخانمها» نشان داده که چه روحیهی پدرسالارانهای بر عرصهی پزشکی رسمی حاکم بوده است. گلوگیاهان بسیاری غارت شده، مهرِ ثبتِ رسمی خورده، تقلب و دستکاری شده، و سپس به همان مردمانی فروخته شده که بهطور رایگان از آنها برخوردار بودند و توانِ این را داشتند که خواص چنین گلوگیاهانی را بهبود بخشند. این ما هستیم که باید مانع از چپاول این گیاهان به دستِ علمی بیوجدان شویم، و نگذاریم گیاهدرمانی به دامِ بازار بدیلی[3] بیفتد که آماده است تا با همان منطق کاسبکارانه آن را غصب کند.
پ) زیانباریِ حبس خانگی و پَربَست، درخودخزیدن، ترسِ پانیک از مرگِ برنامهریزیشده، در قطبی مخالف نشاندهندهی اثر و خاصیتِ درمانیِ شادیِ باهمبودن، با هم دیدار کردن و آشنایی، و لمسکردن یکدیگر بدون « سد و مانعِ رفتاری»[4] بوده است. ترس از زندگی همیشه جاذبهی مرگ را تقویت کرده است. این را نازیسم و استالینیسم بهخوبی ثابت کردهاند. کسی که لذت از وجود داشتن و هستن را جشن نمیگیرد، بزمِ مُردار برگزار میکند. آنچه امروزه سرتافتگانِ سیاره را بسیج میکند مبارزهی بیامانِ جانبداری از زندگی علیه حزبِ مرگ است. از همین حزب مرگ و رسالتِ انتحاری آن است که تمدنِ کالایی با خودویرانی یارگیری میکند.
[1] – معادلی برای کلمهی فرانسوی confinement و انگلیسیِ lockdown، در معنای محبوس و محصورسازی در چارچوب تدابیر امنیتی و بهداشتی، مفهومی که از هنگام بروز ویروس کورونا در سرتاسر دنیا کاربردی بیسابقه یافته است.
[2] – اشاره به مکتب ِ اقتصاد آزاد، «بگذار بشود، بگذار بگذرد».
[3] – منظور از بازار بدیل یا آلترناتیو، شاخههایی از تولید و توزیع است که خود را طرفدار محیط زیست و مواد طبیعی جا میزنند.
[4] – gestes barrières ، از اصطلاحات رایجشده در دوران کورونا توسط ارکان قدرت. یعنی ضرورت رعایت فاصله و مانعگذاشتن میان خود و دیگران.
با شما که زیستن را تسری میدهید به پیشواز بیداری عظیم و امر ممکن بزرگ میرویم.
یک غلط تایپی در بند دوازده :
توطئه باوری (طوطئه باوری) و ضدتوطئه باوری (ضدطوطئه باوری)
پاینده باشید و پوینده
با سپاس از لطف شما.
این غلط تایپی بهنظرم بسته به رویکردی است که نسبت به شیوهی نگارش برمیگزینیم. آیا کلمهای ترکیبی مثلاً “بیفاصلهنویسی” را به چه صورت باید بنویسیم:
“بیفاصله نویسی”، بی فاصلهنویسی” یا هر سه واحد بهشکل بیفاصله؟ میدانید که بر سر معیارها و قواعد رسمالخط فارسی بحثها ادامه دارد. به هر حال، من به نتیجهی قاطع و قانعی نرسیدهام. در مورد جای واژهی پیشوندی “ضد” در کلمات، آیا باید آن را جزئی از کلمه دانست و سرِ هم و بیفاصله نوشت، یا همراه کلمه؟ در اینجا نیز، تردید دارم که آیا ضد توطئهباوری درست است یا ضدتوطئه باوری یا آن صورتی که من به کار بردهام: ضدتوطئهباوری؟ باز هم ممنون از توجه و همراهی شما.
ببخشید، تازه متوجه شدم که منظورتان غلطِ ت و ط بوده است! اصلاح شد…