نام بعضی نفرات، رزقِ روحم شده است، وقت هر دلتنگی، سويشان دارم دست، جرئتم می‌بخشد، روشنم می‌دارد. میل به اشتراک و تقسیمِ شیفتگی‌ها که همیشه برای من انگیزه‌ی نوشتن و ترجمه بوده حالا مشوقِ من در ایجاد این وب‌سایت شده است. تا از نفراتی که رزقِ روح من شده‌اند بگویم. اگر سرنوشت‌ها و تقویم‌های مقّدر و جبریِ انسان را تاکنون بت‌هایی رقم زده‌اند که حاکم بر زنده‌مانیِ او بوده‌اند، سرنوشت و تقویمِ خودخواسته و خودساخته‌ی انسان را اما زندگانیِ واقعی او رقم می‌زند. از سویی، زنده‌مانی و بقا، جبرِ مقدر، توالیِ مکانیکی و کمّی ِ واحدهای زمانی در افقی از تکرارِ و سپری‌شدنِ یک‌نواخت. از سویی دیگر، توزیع و تبدیلِ این آحادِ زمانی به لحظه‌های کیفی و آفریدنِ موقعیت‌ها در زندگی روزمره. تبدیل‌سرشتِ تقدیرِ تحمیلی و زمانِ ازخودبیگانه به سرنوشت و زمانِ خودآفریده، به کودکیِ زمان یا زمانِ کودکی. بازی کردن با زمان، بازی کردنِ زندگی. اما این زمان‌مندیِ انسان درعین‌حال به مکان‌مندیِ او آمیخته است. مجموع این دو بُعد چیزی را رقم می‌زند که من آن را «دهکده»ی ذهنیتِ خود می‌نامم. این وب‌سایت بازتابی از حال‌وهوای این دهکده و «هم‌ولایتی»های اندیشگیِ من است.

آخرین مطالب

زندگی معمولی، فاجعه‌ی معمولی، در جهانی گرفتارِ بی‌شرفی

از دیشب، مثل میلیون‌ها نفر دیگر، ناظر «رقصِ مردگان»‌ در اجرای تراژیک ـ کمیکِ آتش‌بس به رهبر ارکستریِ مقام معظمِ کاخ سفید به سر می‌برم. امروز صبح از رادیو به «نظری به مطبوعات جهان» گوش می‌کنم. پیش‌تر هم نوشته بودم که طی سال‌های اخیر «رادیو فرهنگ» در فرانسه نیز به خیلِ رسانه‌های جذبِ ولایتِ نمایش پیوسته است، اما هنوز جسته‌گریخته هستند روزنامه‌نگارانی که شرف انسانی در وجودشان خشک نشده است، بنابراین...

خیره به عفریت جنگ

چهارده ماه پیش در متنی با عنوان «گم‌شو جنگ، مواخذه‌ی صهیونیسم» نوشته بودم:« همه‌ی این مقدمه را شکسته‌بسته نوشتم تا بگویم چرا عبارتِ گم‌شو جنگ اولین ترجمه‌ی حال‌مایه‌ یا حالت عاطفیِ من به‌ویژه در این مدتی است که جنگ و قتل‌عام در فلسطین بار دیگر زبانه‌‌های زندگی‌کُش بربریت را شعله‌ور کرده و جنگ‌افروزانِ این جهان واژگونه و دیوسیرت برای تسری آن به ایران آماده می‌شوند.»و حالا می‌بینیم آن آماده‌شدن...

حوالیِ خواستِ خوشبختی

  دریــافت فایـــل پی‌دی‌اف به مهری، و نگه‌بان و مهر”بان”ِ او، به هم‌کُنارانِ جان، به “خنز”های خلیج، به خاراشکنانِ همسفرِ زندگی‌ام در زمستانِ شگرفِ امسال … گاهی در نوشته‌هایم این جمله‌‌ی  شارل ژوزف دولینی را می‌آورم، که رائول ونه‌گم نیز در برخی از متن‌هایش آن را نقل می‌کند: در زمستان به نیروی بهار پیش می‌روم. در اوایل بهار ۲۰۱۶، در حاشیه‌ی ترجمه‌ام از متنی...

ویراست جدید و نسخه‌ی چند زبانه‌ی الغای طعمه‌جویی، ازنو انسانی‌شدن

تشدید روند لگام‌گسیخته‌ی استیلای زشتی، ویران‌گری و در یک کلام زندگی‌کُشی بر سیاره‌ی زمین، ( که جست‌وخیزها و شکلک‌های ترامپ بر صحنه‌ی نمایش با نعره‌ی « ما عظمت را به آمریکا باز می‌گردانیم» صرفاً پارودی یا مضحکه‌ی تهوع‌آور آن است) حتا میل به تفسیر و توصیفِ وضعیت را با موانع بی‌سابقه‌ای روبه‌رو کرده است. خاصه برای آن شمّ انسانی و شعورِ انسانیِ رادیکالی که از اوایل سده‌ی بیستم و از جنگ جهانی اول به...

از نوای مکزیکی تا نوای داماهی

از نوای مکزیکی تا نوای داماهیدریافت به نیت ورق زدن دفتر زندگی و ایام متلاطم چند سال اخیر راهی سرزمینی شدم که در قاموس سجل احوال ملل، کشور اصل و نسب یا خاستگاه فرد نامیده می‌شود. و در پهنه‌ی این خاستگاه کشور عاطفی یا دل و اندرونی مرا یار همدل و دریازاده‌ای درهرمزگان رقم زده است. زندگی من در هرمزگان بر محور پیوندم با عقیل و همدل و همسر زندگی‌اش فائزه می‌چرخد و منظومه‌ی پیوندهایم با دیگر یاران...

تن‌نوشت

در آغاز راه‌اندازی این وب‌سایت، از دهکده‌ی اندیشگی خود و هم‌ولایتی‌ها یا هم‌دهکده‌ای‌هایی که نام‌شان رزق روح من است یاد کرده بودم و از میل و انگیزه‌ام به تقسیم و اشتراکی‌کردنِ این رزق. یا اگر زندگی را سفری بدانیم، می‌خواسته‌ام با الهام از هم‌سفران خود بگویم. من هم راهی این سفر سوار اتوبوسی شده بودم که کسانی در ایستگاه‌های قبل سرنشین آن شده بودند و می‌دانستم یا مشتاق بودم که کسان دیگری در...

گم‌شو، جنگ ـــ مواخذه‌ی صهیونیسم

آرام حیوان، آرام!بر دهانه‌ی آتش‌فشانِ درون، به این زبانه‌ی بی‌زبان به خود می‌گویممذابِ کلماتِ جوشان، غلتان، که خواب‌شان نمی‌بردتا خوابم ببرد، تا کلمات به رؤیا و تصویر بدل شوندرام نمی‌شوند تا آرام شوم. فَوَران بهار است؟ آتش‌فشان زایش؟کلماتِ نازاده در زهدان زبان به هر سو سر می‌کوبندتا نوزادم شوند، تا زائوی زبانم شوم، زبانِ زبانهبه افسونِ رم و رامِ حرف آرام ای جانورِ رمیدهمرا بافتنِ لگامی از کلام...

الغای صیادخویی و از نو انسانی‌شدن

رائول ونه‌گم

رائول ونه‌گم الغای صیادخویی و طعمه‌جویی از نو انسانی‌شدن فراخوان به آفرینشِ جهانیِ جمع‌های مبارز برای ایجاد یک زندگی انسانیِ آزاد و اصیل ما انسان را به شرمساریِ انسانیت تبدیل کرده‌ایم. از دورترین زمان‌ها تا به امروز، هیچ جامعه‌ای به نقطه‌ی بی‌شرفی و رذالتی که یک تمدنِ زراعی ـ کالایی گواهِ آن است، و طی ده هزار سال کمالِ تمدن محسوب شده، نرسیده بوده است. قابل انکار نیست که ما، همچون بخشی از گستره‌ی...

از بهار تا بهار با شاه‌پرک زندگی

تاریخ انتشار آخرین نوشته‌ام در این وبسایت، ۱۷ آوریل یعنی اواخر اولین ماه بهار پارسال است. رشته‌ی فعالیت این وبسایت در عمر ۹ ساله‌اش چندین بار دچار وقفه شده  و من هر بار تفسیر مختصری از علت‌هایش را به موضوعی برای ازسرگیری این فعالیت تبدیل کرده‌ام. اما دلایل تعلیق یک‌ساله‌ی اخیر برایم مغاکین‌تر و توان‌فرساتر از همیشه بوده، و نوشتن در باره‌ی آن نیز رویکرد و توان دیگرگونه‌ای از من می‌طلبد. و...

گریزی به تئاتر

به یاد دارم که زمانی در ترجمه‌ی کلمه‌ی digression درنگی کردم و نوشتم: این کلمه در اخترشناسی به معنای دوری و فاصله‌ی ظاهری سیارات از خورشید بوده، در زبان و ادبیات به معنی دورشدن از موضوع یا رشته‌ی اصلیِ حرفی یا نوشته‌ای و پرداختن به موضوعی دیگر است. در این معنی واژه‌نامه‌های فارسی معادل‌هایی چون استطراد، گریز، انحراف، حاشیه‌خوانی، طفره، دوری‌گزینی، از این شاخه به آن شاخه پریدن، حاشیه‌پردازی،...

بایگانی

برچسب‌ها