تشبیه استعاری نیچه در سه دگردیسی ( شتر ـ شیر ـ کودک ) در کاربست روزمرهاش در زیستههای محسوس برای من خاصیتی درمانی دارد. گذر مداوم از بندگی خودخواسته و بردوش گرفتنِ بار هرچه هست، به سرتافتن از تمکین با نقد و نفی، و سرانجام به کشف و ابداعِ دائم کودکی و معصومیت در درون خویش.
برای Unschuld ( آلمانی ) ، innocence ( فرانسوی و انگلیسی ) ، در فارسی معادلهایی چون معصومیت، بیگناهی، بیتقصیری، بیآلایشی و بیغشی، سادهدلی به کار میتوان برد. در ریشهشناسی کلمهی innocence در فرانسوی،این کلمه را از ریشهی هند و اروپاییِ Nek یا Nok ( مسبب مرگ کسی بودن )، افعالی چون Noyer ( غرق کردن ) و Nuire ( آسیب رساندن ) را نیز از همین ریشه میدانند، که با پیشوند منفیکنندهی in معنایی نزدیک به ” آسیب نرساندن ” و « نمیراندن » نیز میدهد.
از سوی دیگر، ریشهی کلمهی رهایی émancipation را مشتق از mancipo و manu – capere ( در دست گرفتن ) دانستهاند. بنونیست، در “واژگان نهادهای هند و اروپایی” کلمهی ایرانی dast-grab دستگرَب، را به معنای لغوی ” دستگیر ” و « زندانی » آورده است. کلمهی لاتینی Mancipium « برده » و اسیرِ « بند به دست » معنی شده است. از همینرو معنای فعل émanciper در اصل « رهاشدن از دست، از اقتدارِ پدری » بوده است. بنابراین Emancipare در لاتین به معنی رها و آزاد کردنِ برده، در آوردن دستانش از بندِ بندگی، و سپس خلاص شدن فرزند از صغارت نسبت به اقتدار پدر بوده است.
همیشه در درون خویش کشش مرموزی به آمیزهی بیگناهی ( معصومیت کودکانه ) و رهایی داشتهام. “لیبرتر” ( آزادگی، آزادمنشی، آزادهسرشتی ) برای من بیش و پیش از آنکه مفهومی سیاسی باشد، مفهومی حسّانی و برآمده از حسِ وجودی و انسانشناختی است. بهطور آنالوژیک و تشبیهی، در نگاه کودک، تا زمانی که زهر و سمِ اقتدار و ارعاب به جانش نریخته است، و نیز در نگاه جانورِ رامنشده و یله، میتوان این آمیزهی معصومیت و رهایی را حس کرد.
حال به دومین چهرهی استعاری نیچه برگردیم. عصیان شیر، نه گفتن به شتروار بار سنگین ” امانت ” و ” مسؤولیت ” هستی را به دوش کشیدن.
اما تلواسهی من همیشه این بوده که ضرورت نه گفتن، جبر مبارزه و نفیکردن، از زمانی که انسان به زنجیر روابط قدرت و سلطه درآمده، اشتهای فرارفتن از این جبر را کور کند، و ” از نو کودکشدن ” را، طعمِ معصومیت و رهاییِ توأمان را، در کام و جانِ انسان بزداید. یعنی سیطرهی “بندگیِ خودخواسته” آراسته به بهترین توجیههای زیادهانسانی.
برای من پادزهرِ چنین اسارتی، آفرینندگی است، به معنای ریشهایِ شعر، پوئزیس، که با آن توانِ بازی کردنِ کودکانه بیابم، عشق، و در هر آنچه از جبرِ عصیانِ شیروار فارغ است، زبان. عشق، مارپیچِ زمان و زبان کودکی، بازی عشق، بازیِ زبان و زمان.
نمونههای گیرای چنین شعر ـ پادزهری، برای من شعرهایی از رمبو، مثل شعر جنّی و آوازهای مالدورو و اشعار لوترهآمون است، در کنارِ چندین و چند متن دیگر، که میل ترجمهکردنشان همیشه با من است.
چند ماهی است درگیر ترجمهی شعر بلند بنژامن پره هستم، شعرِ نوای مکزیکی. ترجمهای بهغایت دشوار و تقریباً ناممکن. ماجرای کلنجارم با این ترجمه را روزی شرح خواهم داد.
در نیمهی راه این ترجمه، به خود گفتم شاید بهتر باشد سبک زبان را تغییر دهم. این فکر مرا به یاد ویراست شاملو از شعر گیلگمش انداخت، که در اصل ترجمهی منشیزاده بوده و شاملو آن را « به نثر فارسی » درآورده است. این متنگردیها مرا به بازخوانی بخشهایی از ترجمهی بلعمی از متنهای عربیِ طبری کشاند. و طنین فعلهای زبان فارسی در ذهنم به چرخش افتاد. به یاد روزی افتادم که در حین سفر دوستی ماجرای رابطهی شیفتهوارش با ” قماربازی ” را برایم تعریف میکرد.
آن روز کاربرد معناهای متعددِ کلمهی بازی در زبان فارسی گاه ما را به حیرت و گاه به خنده انداخت. بار دیگر وسوسه شدم به سراغ فعل باختن و چند فعل مشابه فارسی بروم تا به گوشههایی از بازیِ تاریخی این معناها و مشتقاتشان بیشتر دل ببازم.
من کارهای زبانشناس ایرانی محمدرضا باطنی را بسیار دوست دارم. هرکس که اندکی کنجکاوی و ذائقهی زبانشناسی داشته باشد بهیقین از پژوهشهای این دانشمند شریف بسیار بهره و لذت خواهد برد.
بنا به موضوعی که قصد دارم در اینجا مطرح کنم، به قسمتی از کتاب او ” توصیف ساختمان دستوری زبان فارسی ” استناد میکنم:
« افعال فارسی ستاکهای حال و گذشتهی خود را مطابق فورمولهای زیر از مصدر میسازند:
۱ـ مصدر ــ علامت مصدر ( anــ )= ستاک گذشته ( علامت ” ــ ” خوانده شود ” منهای “.
۲ـ ستاک گذشته ــ علامت ستاک گذشته ( t /d/id/a :d) ( ت،د،اید،آد) ± تغییرات صوتی = ستاک حال
[…]افعال فارسی از نظر ستاک حال خود از ستاک گذشته به دو دسته تقسیم میشوند: در دستهی اول، پس از حذف علامت ستاک گذشته، ستاک حال بدون تغییرات صوتی به دست میآید. این دسته افعال را معمولاً “منظم” میخوانند. در دستهی دوم پس از حذف علامت ستاک گذشته، ستاک حال با تغییرات صوتی به دست میآید. این دسته افعال را معمولاً “نامنظم” میخوانند. بنابراین ” ± تغییرات صوتی ” در فورمول دوم یعنی بودن یا نبودن تغییرات صوتی که در مورد دستهی اول یعنی افعال منظم منفی و در مورد دستهی دوم یعنی افعال نامنظم مثبت است. چند مثال از دستهی اول:
۱ـ کشتن ــ َن = کشت ( ستاک گذشته )
کشت ــ ت = کش ( ستاک حال )
۲ـ خوردن ــَ ن = خورد ( ستام گذشته )
خورد ــ د = خور ( ستاک حال )
۳ـ خریدن ــَ ن = خرید ( ستاک گذشته )
خرید ــ اید = خر ( ستاک حال )
۴ـ افتادن ــَ ن = افتاد ( ستاک گذشته )
افتاد ــ آد = افت ( ستاک حال )
[…] چند مثال از دستهی دوم:۱ـ آراستن ــَ ن = آراست ( ستاک گذشته )
آراست ــ ت + تغییرات صوتی = آرای ( ستاک حال )
۲ـ آمدن ــ َ ن = آمد ( ستاک گذشته )
آمد ــ د + تغییرات صوتی = آ ( ستاک حال )
۳ـ پختن ــَ ن = پخت ( ستاک گذشته )
پخت ــ ت + تغییرات صوتی = پز
۴ـ شستن ــَ ن = شست ( ستاک گذشته )
شست ــ ت + تغییرات صوتی = شوی ( ستاک حال) »
باطنی در پانویسی در همین صفحه از کتاب، نکتهی مهمی را توضیح داده است:
« باید توجه داشت که توجیه ” ± تغییرات صوتی ” یک توجیه توصیفی و همزمان (synchronic) است. توجیه تاریخی (diachronic) این افعال با توصیفی که در اینجا داده شده است تفاوت خواهد داشت. از نظر تاریخی، ستاک حال و گذشتهی بعضی از این افعال از دو ریشهی جداگانه آمده است. ولی چون دو قسمت این افعال در زبان فارسی امروز در یک دستگاه واحد مکمل یکدیگرند و از طرف دیگر توصیف ما یک توصیف همزمان است، به بحث تاریخی موضوع نمیپردازیم.»
و در پایان کتاب جدولی از « مهمترین افعال ” نامنظم ” فارسی » را به صورت زیر ارائه داده است:
در این جدول ۲۳ فعل با علامت مصدری “ختن” داریم:
افراختن ـ افروختن ـ آموختن ـ آمیختن ـ انداختن ـ اندوختن ـ انگیحتن ـ آویختن ـ باختن ـ بیختن ـ پختن ـ پرداختن ـ تاختن ـ دوختن ـ ریختن ـ ساختن ـ سوختن ـ شناختن ـ فروختن ـ گداختن ـ گریختن ـ گسیختن ـ نواختن ـ
که به آنها میتوان ۱۰ فعل قدیمی و کموبیش نامتداول زیر را نیز افزود:
آهیختن ـ فرهیختن ـ پرهیختن ـ پرویختن ـ میختن ـ آختن ـ یاختن ـ سپوختن ـ توختن ـ بوختن ـ
شایان یادآوری است که در کتاب “فرهنگ مشتقات مصادر فارسی” تألیف دکتر کامیاب خلیلی، صورتهایی از مشتقات این مصادر کهن، یا شکلهای صرفشدهی آنها در آثار ادبی زبان فارسی ارائه شده است.
و حالا ” بازی ” خود را با برخی از این افعال آغاز میکنیم. و چه فعلی گویاتر از ” باختن ” که ریشهی بازی است و ستاکهای حال و گذشتهاش از عشقبازی گرفته تا دلباختگی، و از سربازی تا جانباخته بازیگوشانه معنا ساخته و معنا باخته است…
بازی ادامه دارد…
سه دگردیسیِ (شتر – شیر-کودک) برای من بسیار به سه دگردیسی ماکس اشتیرنر (کودک – جوان – انسان بالغ) دارد. به نظر می آید که نیچه در این بخش همچون تبارشناسی اخلاق و نقد سقراط بسیاری مفاهیم را از این فیلسوفِ پیش از خود وام گرفته است.