در واکنش به متنی که دیشب در این وبسایت منتشر کردم، دوستم حسن مرتضوی در صفحهی فیسبوک این « کامنت » و پرسش را مطرح کرد:
« بهروز جان. ممنون اما كمي لطفا توضيح بده چرا ابراز تعجب از سربرآوردن اجساد مومياييشده عجيب است؟ آيا ظهور دايناسورها فقط ناشي از ناداني يا تحریف سرچشمههاست و در نتيجه چون ميدانستيم كه از همان ابتدا با چه روبرو هستيم نبايد تعجب ميكرديم؟»
درکِ خودزنیِ دختران در ایران و نقد یاوهبافیها
در ۱۴ دیماه مقارن با ۳ ژانویه امسال از سوی رسانهای مَجازی و مُجاز در ایران گزارشی تصویری منتشر شد با عنوان « خودزنیِ دختران در مدارس ایران؛ آموزش و پرورش کی از خواب بیدار میشود؟» . در معرفیِ گزارش آمده است:
ترجمهی تجربه
همیشه در کنار ترجمهی نوشتهها و متنهایی که دوست دارم با دیگران تقسیم کنم، میل به ترجمهی زیستهها و تجاربِ دوستانِ غیرفارسزبانم نیز در من هست. هم به دلیل پیوند و خاطرات دوستانهام با آنها بر محور نزدیکیهای اندیشگی و عاطفی، و هم به ویژه از آنرو که میدانم اگر چیزی در بارهشان ننویسم بعید است به این زودیها از آنها و تجاربشان در زبان فارسی هم سخنی به میان آید و نامی برده شود.
لئو فره؛ عشق، آنارشی
به تولدِ هر روزهی زندگی
صدا و شعرِ لئو فره در ترانههایش همیشه یکی از پناهگاههای من در مصاف با بدکرداری زمانه در کل و دنائتهای قدرتهای چپ و راست حاکم در فرانسه بهطور خاص بوده است. این علاقه باعث شد که حتا شعرهایی از لویی آراگونِ استالینیست را، که لئو فره از آنها ترانه ساخته است، نه تنها تاب آورم بلکه بعضی از آنها را با گیتار با خود زمزمه کنم!
همریزگاه
کسانی که از انقلاب و مبارزهی طبقاتی سخن میگویند بیآنکه صریحاً به زندگی روزمره استناد کنند، بیآنکه بفهمند چه چیزِ بنیانبراندازی در عشق و چه چیز ایجابی و مثبتی در نپذیرفتنِ اجبارها نهفته است، چنین کسانی جنازه در دهان دارند.
( رائول ونهگم، رسالهی زندگیدانی، فصل یکم، بیمعناییِ معناشده، بند ۴.)
پس از دو سال، تدوام راه
فردا اول ژانویه این وبسایت هم دو ساله میشود. اکنون آمیزهای از کیفیتِ واکنش خوانندگان و شمار فزایندهی آنها مرا به تداوم راهام دلگرمتر کرده است. برای قدرشناسی از این خوانندگان من راهی جز وفاداری به این راه نمیشناسم. میخواستم به این مناسبت مطلبی از و دربارهی شارل فوریه بنویسم. اما به دلائلی ترجیح میدهم، پس از وقفهای طولانی، بخشی دیگر از کتاب « اعلامیهی حقوقِ موجود انسانی» اثر رائول...
ترانهی زمینِ آزاد
چندی پیش پیش همراه با جمعی از دوستان آخرین ترانهای را که فانشون دائمر با شعری از رائول ونهگم تنظیم کرده است شنیدم. امشب بار دیگر به فایل این ترانه که فانشون فرستاده گوش کردم. حالوهوا یا تونالیتهی عاطفی امشب من مرا برانگیخت تا شعر این ترانه را به فارسی برگردانم و همراه با فایلِ صوتیاش آن را با خوانندگان وبسایتم تقسیم کنم.
اشارهای گذرا به مرگ کاسترو و کاستریسم
این یادداشت را امروز در پاسخ به پیام دوستانی نوشتم که نظر مرا در این باره پرسیده بودند و خواهان متنهایی « منصفانه و نقادانه» در بررسی تجربهی کاستریسم در کوبا شده بودند:
بصیرت نزدیکترین زخم به خورشید است.
دو هفته پیش، پس از انتشار مقالهی « کاربردی یا مصرفی »، دوست عزیزم حسن مرتضوی تفسیر و توضیح کوتاهی در این باره در صفحهی فیسبوک من نوشت و من نیز به همان صورت پاسخ مختصری به یادداشت او نوشتم. از آنجا که همهی خوانندگان این وبسایت با فیسبوک سروکار ندارند، من آن هر دو یادداشت را در پایین مقالهی حاضر میآورم.
کاربردی یا مصرفی
چندی پیش در سخنانم در یک گردهمایی، به زبان فرانسوی جملهای گفتم که در همان لحظه بار دیگر مرا به یاد یک معادل فارسیِ مرسوم ولی اشتباه انداخت. من در آن جمله در نقدِ دمکراسیِ نمایشی و جعلی بر اهمیت توجه به « ارزشِ کاربردیِ دموکراسی » la valeur d’usage de la démocratie تأکید ورزیدم.