
salut aux gilets jaunesدریافت
از تاریخ انتشار آخرین مقاله و مقوله در این سایت سه ماه و اندی میگذرد. یک فصل وقفه و انفصال. آخرین سطر آن نوشته، بازگشت به زندگی، این بود: زندگی حرف آخری ندارد. یا هیچ حرفِ زندگی حرف آخرش نیست. در عمر هفت ـ هشت سالهی این وبسایت، این اولین وقفه و تعلیق نیست. و من هر بار کوشیدهام تا به علل «خصوصی و فردی» این تعلیق و وقفهها به قدر کافی به طور ریشهای بپردازم تااز این طریق ابعاد همگانی و...
۱. زندگی یک ابژه نیست ما هیچگاه چیزی جز مردن نیاموختهایم، اینک زمانِ آن فرارسیده که زندگیکردن بیاموزیم.در گسستگاهِ دو تمدن بهسرمیبریم. جهان کهنه فرومیریزد و ناپدیدشدناش به تأخیر افتاده است، جهان نو سربرآورده و چیرهشدناش به تأخیر افتاده است.موجضربهای که سیاره را به تلاطم انداخته، هستیمان را تکان میدهد و ریشهی آن را چنان پدیدار میسازد که ازاینپس هیچ ایدهئولوژییی قدرتِ پوشاندناش...
۲. اعتراضِ ازخودبیگانه دیری است که ما درگیرِ پیکاری بیامان علیه بهرهکشی از طبیعتِ زمینی و طبیعتِ انسانی شدهایم. ضربههایی که پرولتاریا بر سرمایهداری وارد ساخت مرحلهای ویژه از تاریخِ ما را رقم زد که هنوز زیرِ شوکِ انقلاب révolution و افشاشدن révélation ی بود که توتالیتاریسم سلطنتی را به پایان رسانده بود. آگاهی پرولتریِ مسلح موفق نشد به سیطرهی سرمایهدارانه پایان دهد اما ــ از کمون پاریس تا...
در این مدتی که درگیرِ مسائلی دلآزار مرتبط با نحوهی چاپ و انتشارِ پیشپاافتادها بودم، پیامهای همدلانهی دوستان و گفتوشنود با آنان، چه نوشتاری و چه شنیداری، براستی حسِ دلنوازِ بهرهمندی از پیوند و پشتیبانی را، درکیفیتی ناب، به من چشاند. این طعمِ نیروبخشِ اعتماد بهترین پادزهرِ پدیدهای است که به فرانسوی abus de confiance ، اجحاف به اعتماد، یا خیانت در امانت، نامیده میشود. برای اطمیناندادن به...
به دنبال چاپ و پخشِ اخیر کتاب پیشپاافتادههای بنیادی توسط فرهنگنشرنو در تهران، پس از ملاحظهی نقایص و معایب این چاپ، ( درج متنی اشتباه در پشتجلد، اصلاح نامرغوب این اشتباه، ناهمخوانی صفحات کتاب چاپشده با متنِ بازبینیشدهی نهایی از سوی من و بنابراین دشواری تصحیحِ غلطها و بریدگیها توسط خوانندگان بر اساس غلطنامهی ارائهشده از سوی مترجم، )؛ و نیز مشاهدهی متنهایی مبتذل در معرفی این اثر...
سرانجام پس از چهار سال و طی روندی توانفرسا و ستوهآور، ترجمهی کتاب پیشپاافتادههای بنیادی از رائول ونهگم بهصورتی مجروح و معیوب توسط نشر نو هفتهی گذشته در تهران چاپ و منتشر شده است. شرحِ ماجرای این نخستین چاپ را به مجالی در آینده موکول و فعلاً توجه خوانندگان را به دو نکته جلب میکنم. نکتهی اول که مسؤولیتاش بر عهدهی ناشر بوده: اولین توزیع این کتاب در ایران، طی هفتهی گذشته، با پشتجلدی...
شعر، در شکلهای فرهنگیِ خود، جز تیرهترین چهرهاش را عرضه نکرده است، چهرهای که، در دلِ حافظهی خاستگاهیِ ما، در رؤیای آن است که به نیروی حیاتیاش بر هستیِ آدمیان پرتوافشانی کند. به کسانی میاندیشم که مرا با دهشهای خود، با سخاوتی که مایهی قدردانیِ من است، تغذیه کردهاند: لوکرِس، دانته، وینچی، جورجیونه، پاراسلس، بوش، رابله، بروگِل، کنوتزن، دیدرو، موتسارت، بوکِرینی، بلیک، شلی، فوریه،...
توضیحی در بارهی این متن: دیروز ۱۵ ژوئن زادروزِ دوستِ ما مارک تومسن بود، که چند روزی پیش از این تاریخ در خانیا درگذشت. پیش از این واقعهی دردناک مطلع شدم که رائول ونهگم قصد دارد هم پیام تبریکی برای روز تولد مارک به او بنویسد و هم متنی با عنوان خوشامد به زاپاتیستها را به صورت عمومی منتشر کند. بیتردید مارک جزو اولین کسانی میبود که شادمانه این متن را در وبلاگاش، راه جاگوار، که از اصلیترین...
در دنیایی که بیش از پیش طعمهی زشتیهای پول و محاسبهگریِ خودخواهانه است، بازگشت به زیبایی، به دوستی، به عشق، به سخاوتمندی، به همیاری، مروّجِ براندازییی میشود که ترجیعبندِ حُسننیتهای اخلاقی و صدقاتی را به امری مسخره تبدیل خواهد کرد. شمِّ انسانی به ریشِ ایدهئولوژیِ بشردوستی میخندد، درست به همانسان که زندگیِ راستین صحنهپردازیهایِ جعلوقلبکنندهی زندگیِ اصیل را به پشیزی نمیگیرد. زمان...