دستهنقد ترجمه

الا ای پونه‌ی کوهی

شعر، در شکل‌های فرهنگی‌ِ خود، جز تیره‌ترین چهره‌اش را عرضه نکرده است، چهره‌ای که، در دلِ حافظه‌ی خاستگاهیِ ما، در رؤیای آن است که به نیروی حیاتی‌اش بر هستیِ آدمیان پرتوافشانی کند. به کسانی می‌اندیشم که مرا با دهش‌های خود، با سخاوتی که مایه‌ی قدردانیِ من است، تغذیه کرده‌اند: لوکرِس، دانته، وینچی، جورجیونه، پاراسلس، بوش، رابله، بروگِل، کنوتزن، دیدرو، موتسارت، بوکِرینی، بلیک، شلی، فوریه،...

تک‌گوییِ ویروس

دو روز پیش، متنی را خواندم که دوستم فردی گومز گرداننده‌ی سایتِ Acontretemps ( که پیش‌تر او و متن‌هایی از او را معرفی کرده بودم) ، متنی برگرفته از سایت Lundimatin  را در سایت خودش بازنشر کرده بود. اصولاً از آن‌جایی که مطالب و متن‌های سایتِ لندی‌مَتَن به خاطر برخی گرایش‌های پست‌مدرنیستی در آن منسجم و یکدست نیست ( خوب و بد کنار هم منتشر می‌شود) بازنشر بعضی از آن‌ها توسط فردی گومز برای من به...

ترجمه‌ای نمایشی از کتاب جامعه‌ی نمایش

(در این لحظه که می‌خواهم این متن را منتشر کنم، در یکمین سالگرد جنبش جلیقه‌زردها در فرانسه، اخباری از ایران می‌رسد که شاید باعث شود موضوع این مقاله در نگاه نخست بی‌ارتباط با اوضاع به نظر آید. اما در کنه مطلب چنین نیست و امواج در اعماق به‌هم می‌آمیزند.)   حدود یک ماه پیش یکی از دوستان در تماسی تلفنی از من پرسید که آیا خبر دارم ترجمه‌ی جدیدی از جامعه‌ی نمایش در ایران منتشر شده است؟ گفتم نه خبر...

نقدی به ترجمه‌ی فارسی شعرهایی از پاز

در یادداشت‌های پیشینِ مربوط به اکتاویو پاز، اشاره کردم که من در آخرین ماه‌های دهه‌ی شصت، مقاله‌ای در نقد ترجمه‌ی چند شعر از اکتاویو پاز برای نشریه‌ی دنیای سخن فرستادم که یا به مقصد نرسید یا رسید و بختِ انتشار نیافت. آن شعرها را در دنیای سخن شماره ۳۵ ( آبان ۶۹ ) و آدینه شماره ۵۲ ( آذر ۶۹ ) خوانده بودم. به‌رغم گذشتن ۲۷ سال از عمر این مقاله، و با وجود همه‌ی کمبودهایش، اکنون که دارم نوشته‌های...

ایستگاه دیگری بر سر راه « قطار سراسری سوررئالیسم »

 
چندی پیش فرزان نصر ویراست دیگری از مقاله‌ی مشترکمان « قطار سراسری سوررئالیسم» را جهت انتشار برای نشریه‌ی مترجم فرستاد.  پاسخ سردبیر نشریه و جواب‌های ما را در این‌جا می‌آورم:

قطار سراسری سوررئالیسم

  در یکی از مقاله‌های پیشین در این وب‌سایت () نوشته بودم: « چندی پیش با خواندن سی چهل صفحه‌ی اولِ کتابی با عنوان سرگذشت سوررئالیسم، گفت‌وگو با آندره بروتون، به ترجمه‌ی عبدالله کوثری ( نشر نی، چاپ پنجم، ۱۳۹۴)، نخست از روی شّمِ خود و برپایه‌ی حدودِ آشنایی‌ام با متون سوررئالیستی با خطاهای بسیاری در این ترجمه مواجه شدم و سپس برای اطمینان بیشتر به مقایسه‌ی چندین صفحه از این ترجمه با متن اصلی...

در رقص و جدال با دیو و خدیو

مقدمه و تدارکِ ترجمه‌ی شعرِ génie از رمبو   در مقاله‌ای که در باره‌ی نیچه و رمبو نوشته بودم، و در پیوندِ با آن به ترجمه‌ی بیژن الهی از اشعار رمبو پرداخته بودم، همراه با ترجمه‌ی یک شعر از رمبو، ضمنِ ارائه‌ی تحلیلی از شعرِ « جنّی »، ترجمه‌ی کامل و جداگانه‌ی خودِ شعر را به فرصتی در آینده موکول کردم. علتِ اصلیِ این تعلیق، فضای تاریک‌روشنی است که هم در فارسی و هم در فرانسوی بر گردِ کلماتی چون...

کاربردی یا مصرفی

چندی پیش در سخنانم در یک گردهمایی، به زبان فرانسوی جمله‌ای گفتم که در همان لحظه بار دیگر مرا به یاد یک معادل فارسیِ مرسوم ولی اشتباه انداخت. من در آن جمله در نقدِ دمکراسیِ نمایشی و جعلی بر اهمیت توجه به « ارزشِ کاربردیِ دموکراسی » la valeur d’usage de la démocratie تأکید ورزیدم.

نیچه و رمبو در معرضِ عارضه‌ی مشقِ ترجمه

۱-
رؤیا منجم در یادداشت خود بر اولین چاپ ترجمه‌اش از کتابِ نیچه با عنوانِ آنک انسان ( ۱۳۷۴، فکر روز ) پس از سپاسگزاری از ناشر و  ویراستار در مورد انتخاب عنوانِ کتاب نوشته بود: « و من مثل کودکی که از فلسفه و منطق چیزی نمی‌فهمد دوست داشتم اسمِ آن را انسان مصلوب بگذارم، اما باورم بر این است که ناشر و ویراستار بیش‌تر از من می‌دانند، بیش‌تر از من نیچه را می‌شناسند و درست می‌گویند.»

بایگانی

برچسب‌ها