پوست‌انداختن

این وب‌سایت پس از پنج سال فعالیت اکنون به پیشنهاد و یاریِ  دو تن از دوستان سامانه‌ی جدید و کامل‌تری می‌یابد و به‌اصطلاح پوست می‌اندازد. من هر از گاهی در منزلگاه‌هایی می‌ایستم تا نکته‌هایی در باره‌ی مسیر پیموده‌شده و راهِ پیشِ رو را با خوانندگان در میان بگذارم. یادداشت حاضر نیز در همین راستا و به همین مناسبت است.

نخستین معرفی‌نامه‌ی این سایت را در ژانویه‌ی ۲۰۱۵ با عباراتی برگرفته از  شعر “نام بعضی نفرات” نیما آغاز کردم با این قصد که در این وب‌سایت، همچون کوششی مکملِ انتشار ترجمه‌هایم به‌صورت کتاب، در راه شناساندن آدم‌ها و آراء و آثاری که آن‌ها را رزق روح، یا همولایتی‌های اندیشگیِ خود، می‌دانم گام بردارم.

سپس در نوشته‌هایی به این نکته اشاره کردم که، از قضای روزگار، از هر صد اسم و اثری که در فهرست آن “نفرات” من جای می‌گیرند، دست‌کم ۹۵ تایشان در زبان فارسی ناشناخته‌ بوده‌اند (کسانی مثل دوبور، ونه‌گم، فوریه، پی‌یرمبیی، بنژامن پره، و دیگرانی از این دست) و آن ۵ تای دیگر هم اغلب از طریق ترجمه‌های مغلوط و مغشوش به فارسی، بد و غلط شناخته شده‌اند یا می‌شوند (مثلاً نیچه، یا رمبو ).

بنابراین عجیب نیست که ترجمه (و مسائل‌اش در زبان فارسی) به محور اصلی فعالیت این سایت تبدیل شده باشد.

در کنار این موضوع، انگیزه و هدفِ بلندپروازانه‌ی کوشش‌های من ادای سهم در تبدیل‌سرشت (و تغییر چشم‌انداز) مفاهیمِ شعر و نقد در عرصه‌ی زبان فارسی بوده و هست. این چشم‌انداز را گاه با مترادف‌های سه‌گانه‌ای همچون شعر، عشق، انقلاب؛ آگاهی، پیوند، رهایی نیز نامیده‌ام. مثلت مفهومی دیگری که ( در واژگان کاستوریادیس) همین معنا را می‌رساند، جامعه، روان و تاریخ است. می‌شود آن را زبان، روان و زمان هم نامید. ولی به هر حال، منظور به‌هیچ‌رو انباشتِ اطلاعات در این عرصه‌ها نیست، زیرا شناخت و آگاهی سرشتی متفاوت و مغایر با انباشتن اطلاعات دارد. این شناخت بر هوشِ حسی و زیسته‌ی روزمره‌ی انسان مبتنی‌ است و در گستره‌ی هماک (توتالیته، تمامیت) معنا می‌یابد.

نکته‌ی دیگری که باید یادآوری کنم این است: در برخی از نوشته‌هایم به مفاهیمی مانند « همریزگاه » ( confluence ) و « بازآوایی و پژواک » (résonance و écho) به‌مثابه مبانی نگرش خود استناد کرده‌ام. مجموعه‌ی نوشته‌های من در این وب‌سایت نوعی مصب و همریزگاه برای طرح و ارائه‌ی مطالبی است که پیوندشان بر بازآوایی و پژواک متقابل‌ استوار است. از همین‌رو مقوله‌ی “دسته‌بندی “، که رکن اصلیِ ساختار و منطق رایانه‌ای را تشکیل می‌دهد، نمی‌تواند به‌درستی رساننده‌ی انسجام و ارتباطی باشد که من برای موضوع‌های مطرح‌شده در این وب‌سایت قائل هستم. بنابراین از خواننده دعوت می‌کنم به “فهرست‌ها” فقط به عنوان گنجه‌ها و قفسه‌هایی متحرک و گذرگاه‌هایی برای یله‌گردیِ اختیاری میان مطالب و نه قفس‌هایی منفک و ایستا بنگرد.

باری، کوشش‌های من در پنج سال گذشته در این وب‌سایت مبتنی‌بر ایجاد حساسیت، کنجکاوی و مآلاً تغییر ذائقه و پسند، و برانگیختن میل و اشتها به “رزق روح”های ناشناخته و تشخیص کیفیت سالم از کیفیت فاسد (نقد و تفکیک) در راهِ رهایی‌جویی در همان گستره‌ی زبان، روان و زمان بوده است.

ارمغان این کوشش‌ها برای من پیوندهای همدلانه‌ و ابراز همبستگی‌هایی است که از سوی شماری از خوانندگان نصیب‌ام شده و مرا به ادامه‌ی این راه ترغیب می‌کند.

وقتی که خواستم به مناسبت تغییر “پوسته” یا قالب و سامانه‌ی این سایت، و ” پوست‌اندازی” آن یادداشتی بنویسم به فعل ” پوست‌انداختن” در لغت‌نامه‌ی دهخدا رجوع کردم:

 پوست انداختن [ اَ ت َ ] (مص مرکب ) از پوست دررفتن . بدل کردن پوست چنانکه مار و زنجره . پوست از تن بدر کردن بعض جانوران چون مار و چزد (زنجره ). منسلخ شدن . انسلاخ . || سخت رنج دیدن . رنجی فراوان بردن برای نیل بمقصودی . تعبی سخت بردن در راهی یا کاری یا از شدت حرارت آفتاب . سخت تعب بردن از درازی یا سختی کار یا راه یا هوا: از گرمای امسال پوست انداختیم .  

در این تعریف، تصویر مار و زنجره، در تداعی با مار و عقاب نیچه‌ای، یا از چاه تا ماه، چنان‌که اوکتاویو پاز در وصف ” استعلای ناسوتی” روبرتو خواروز می‌گوید، گویای فراروندِ مارپیچ امیال و آرزوهای ما در پوست‌انداختن‌های پیاپی زندگی است، با خواست چیره‌شدن بر سختی‌های این جهان کهنه‌ی بدکردار.

سرانجام این که، دسترسی به کتاب‌ها و متن‌های ارائه‌شده در این سایت همچنان بر اصلِ رایگانی استوار است، اما به‌ پیشنهاد شماری از خوانندگان علاقمند به مشارکت، امکان سهم‌پردازیِ اختیاری و پشتیبانی مالی، چه از داخل و چه از خارج، در بخش ” سهم و دهش” در راستای تداوم این فعالیت فراهم شده است.

2 دیدگاه

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

  • پوست انداختن تان بشارت نفس تازه کردن است؛دلگرممان میکند.
    قلم شما خون را در رگان انسانیت افسرده این روزگار هیاهو میجوشاند.
    غلام آن کلماتم که آتش انگیزد
    نه آب سرد زند در سخن بر آتش تیز

بایگانی

برچسب‌ها