نیچه و آنارشیسم پیش‌درآمد- ۱

گذاشتن حرفِ ربطِ « واو» میان این دو واژه، به‌ویژه اگر نشان دادنِ نزدیکی‌ها و پیوندهایشان هدف باشد، اقدام چندان رایجی نیست؛ حتا در زبان‌های اروپایی که مخزن اصلیِ آثارِ نیچه و جنبشِ آنارشیسم است. با وجودِ وفور و کثرتِ باورنکردنی پژوهش‌ها و تفسیرها، به زبان فرانسوی، در باره‌ی آثار و آرای نیچه، موضوعِ رابطه‌ی نیچه با سیاست یا اندیشه‌ی سیاسی نیچه به طور کلی، و رابطه‌اش با آنارشیسم به طور خاص، به طرز عجیبی، به خصوص از سوی گرایشِ پسامدرنیستِ طرفدارِ نیچه کمتر کاویده و بررسی شده است. از جستارهایی چون انسانِ طاغیِ آلبر کامو، که در آن مقداری هم به رابطه‌ی نیچه و استیرنر پرداخته، که بگذریم، و بررسی‌های کلاً فلسفیِ معروف، مثل نیچه‌ی ژیل دولوز را کنار بگذاریم، کتاب‌هایی چون نیچه و مسئله‌ی سیاسی، نوشته‌ی سیمون گویار فابر، جزو استثناها هستند. که در این مورد هم نویسنده، که متخصص آثار هوبز و روسو است، نگاه چندان جامع و مساعدی به آنارشیسم ندارد.

اما طیِ تقریباً دو دهه‌ی گذشته، جستارهایی به زبان فرانسوی منتشر شده که در آن‌ها به طور مشخص رابطه‌ی نیچه با آنارشیسم بررسی شده است که من در این مقاله به آن‌ها استناد خواهم کرد. که عمدتاً عبارت‌اند از:
– نیچه و استیرنر، نوشته‌ی آرنو مونستر
– دیونیزوس با پرچم سیاه، نیچه و آنارشیست‌ها، نوشته‌ی ماکس لوروا
– اندیشه‌ی زیرزمینی، نوشته‌ی پاتریک وُلتینگ
– چند کتاب از میشل اونفره، به خصوص سیاست شورش‌گر، در باره‌ی نیچه‌ایسم چپ،
– نیچه، قاره‌ی گمشده، نوشته‌ی برنار اِدلمَن
– مقاله‌های دانیل کولسون، در باره‌ی نیچه و آنارشیسم.

مشکل اصلی و وقت‌گیر برای من در نوشتنِ مقاله‌ی حاضر این است که: اولاً چنین نوشته‌هایی فعلاً در زبان فارسی وجود ندارد تا خواننده به آن‌ها مراجعه کند، دوم این‌که ترجمه‌های فارسی از متون کلاسیک آنارشیسم بسیار ناچیز است، سوم این ‌که ارجاع به ترجمه‌های فارسیِ نوشته‌های خودِ نیچه نیز، به رغم فراوانی‌شان، اصلاً پشتوانه‌ی مطلوبی ندارد و مدام با مسئله‌ی کیفیت ترجمه‌ها همراه است.

برای مثال، از آن‌جا که موضوع نیچه و آنارشیسم با نقدِ نیچه از مفهوم و مقوله‌ی دولت پیوندِ ریشه‌ای دارد، همه‌ی بررسی‌ها به قطعه‌ی « در باره‌ی بتِ نو » از چنین گفت زرتشت استناد می‌کنند. در زبان فرانسوی ده‌ها ترجمه از این کتاب وجود دارد، و به رغم تفاوت در سبک و سلیقه‌های مترجمان، همگی قابل استناد اند. اما از میان چندین ترجمه‌ی فارسی از این اثر، جز ترجمه‌ی داریوش آشوری، و تا حدودی ترجمه‌ی حمید نیّرنوری، از این کتاب بقیه را باید به بایگانیِ ترجمه‌های وخیم سپرد. با خواندن ترجمه‌ی مسعود انصاری پی بردم که تنها قاتلِ اندیشه‌ی نیچه در ایران رؤیا منجم نیست!
اما حتا ترجمه‌ی آشوری را هم من نمی‌توانم یک‌پارچه و بدون ویرایش مورد استناد قرار دهم. به همین خاطر ناگزیر شدم قطعه‌ی « در باره‌ی بت نو » را خودم از نو ترجمه کنم. به این دلایل:
– من در ترجمه‌ی آثار ادبی به فارسی، در این مقطع از تاریخ ترجمه در ایران، دقت و سخت‌گیری در ترجمه‌ی معنا را نسبت به زیبایی در اولویت قرار می‌دهم.
– شاعرانه‌گی زبانِ نیچه در چنین گفت زرتشت در متنِ اصلیِ آن یعنی آلمانی، به گواهیِ نیچه‌شناسانِ اهل ترجمه، که زبانِ اصلی‌شان آلمانی است، بیشتر متأثر از زبانِ لوتریِ کتاب مقدس، همراه با روانی و سادگی، واژه‌سازی‌ها و بازی با کلمات و کاربردِ کلمات محاوره‌ای است.
– این شاعرانه‌گی با زبانِ شاعرانه، فاخر و آهنگینی که آشوری در ترجمه‌اش آفریده فرق می‌کند. خودِ آشوری در گفت‌گویی به من می‌گفت که بسیاری از خوانندگانِ ترجمه‌ی او از چ.گ.ز تحت تأثیر این زبان شاعرانه از دسترسی به معنای اثر بازمانده‌اند.
نمونه‌هایی از ترجمه‌ی آشوری در همین قطعه نشان‌دهنده‌ی چنین مشکلاتی است:
گرچه خود آشوری اذعان کرده که وی می‌بایست مفهومِ Jenseits von Gut und Böse را در عنوان کتابی از نیچه نه « فراسوی نیک و بد » بلکه « فراسوی خیر و شر » ترجمه می‌کرد، اما در انتخابِ معادل‌گذاری‌هایش در چ.گ.ز. و در همین قطعه‌ی « بتِ نو»، هم در برابر آن مفاهیم و هم برای Gute und Schlimme به یک‌سان معادل « نیک و بد» را به کار برده است. حال آن‌که این تمایز و تفاوت در ارزش‌گذاری‌ها و تبدیل سرشتِ ارزش‌ها در اندیشه‌ی نیچه بسیار اساسی است. بدین معنی که نیچه می‌خواهد فراسوی خیر و شر، و نه بد و خوب، باشد، و به تفاوتِ کیفیتِ خوب از کیفیت بد اتفاقاً به طور حیاتی حساس است. از آب و هوا و غذای خوب گرفته تا کتاب و دوستِ خوب.
– من زبان و حساسیت زبانیِ آشوری را بسیار دوست دارم. سره‌نویسی فارسی او را هم کوشش و رویکردی اصیل می‌دانم. اما در برابرِ آسیب‌دیدگی‌های صرفی و نحویِ زبان فارسی، عرصه‌ی ترجمه را جای همواره مناسبی برای ارائه‌ی درمان و احیای صورت‌های آسیب‌دیده‌ی افعالِ فارسی نمی‌دانم. برای نمونه: « جانورِ گزنده(…) می‌گزد». درست است که از لحاظِ منطقِ صوری اشتقاق، ما از فعلِ « گزیدن»، واژه‌های « گاز» و « گزش» را داریم. اما این دو را نمی‌توانیم مترادف هم به کار بریم: درندگان گاز می‌گیرند، اما خزندگانی چون مار و عقرب، و نیز حشراتی چون زنبور و پشه می‌گزند. اما در این متن، چون « گاز می‌گیرد» چندان شاعرانه نبوده، آشوری ترجیح داده « می‌گزد» را به کار ببرد، حتا اگر پای جانوری با دندان‌های درنده در کار باشد.
– با وجودِ دقتِ آشوری در کاربردِ معادل‌های یک‌سان، معلوم نیست چرا در دو سطر پایانیِ این قطعه، واژه‌ی aufhört آلمانی را یک بار «پایان گرفتن» و یک بار « باز ایستادن» ترجمه کرده است. به‌خصوص که مفهومِ «پایانِ دولت» سلیس‌تر و قابل‌فهم‌تر از « باز ایستادنِ دولت» است. و اتفاقاً خود نیچه هم بار دوم کلمه را با حروف شکسته، برجسته کرده است.
– کلمه‌ی gelobt در متن، از فعل loben ( ستودن) آمده؛ و تداعی‌کننده‌ی فعلِ geloben ( قولِ مذهبی، وقف، نذر) نیز هست، که به صورت وصفی در عبارتی مانند Das Gelobte Land ( سرزمین موعود) باری صرفاً الاهیاتی دارد. با توجه به سبکِ شدیداً متأثرش از کتاب مقدس، بعید است که نیچه عبارتِ gelobt sei را به معنای « خوشا» به کار برده باشد. در ترجمه‌های فرانسوی نیز این عبارت به صورت louée soit یا bénie soit ترجمه شده، یعنی متبرک یا ستوده باد، یا حمد و سپاس بر.
– در مورد کاربردِ کلماتِ « خواست قدرت » و « ابر انسان»، من در جایی دیگر دلایل انتقادم را گفته‌ام و این‌که چرا معادل‌های « خواستِ توان، یا توان‌خواهی» و « فراانسان» را درست‌تر می‌دانم.
– پیداکردن معادل‌های فارسی رایج و دقیق برای کلمات Uberflüssigen و Viele که نیچه به کار می‌برد آسان نیست، گرچه معنی و مدلولِ آن‌ها خیلی ساده است: چیزهای زیادی، وفورِ خارج از اندازه. من هم مثل آشوری معادل « زایدان» را انتخاب کردم. اما به‌جای «بس ـ بسیاران»، از معادلِ « خیلِ بی‌شمار» استفاده کردم.
– یک از قلم‌افتادگیِ چاپی نیز در متن فارسی به چشم می‌خورد: دو پاراگرافِ پی در پی با عبارت « دوری کنید از بوهای گند» آغاز می‌شود، که در ترجمه‌ی فارسی یکی‌شان از قلم افتاده است.
سرانجام این نکته را هم باید در نظر گرفت که متن‌های مرجع برای ترجمه ( از انگلیسی در موردِ آشوری، و از فرانسوی در موردِ من) متفاوت بوده است، گرچه هر دو  به معنا و ساختارِ لغوی کلماتِ آلمانی به‎طور جانبی مراجعه کرده ایم.

در قسمتِ بعد، ترجمه‌ی « در باره‌ی بتِ نو» خواهد آمد.

2 دیدگاه

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

  • سلام جناب صفدری گرامی وقتتون بخیر، یک سوال مدتهاست ذهن بنده رو درگیر کرده و اون اینه که چرا کلمه ubermensch رو که حتی در یک گوگل ترنسلیت ساده هم ابر مرد ترجمه میشه به ابر انسان یا فرا انسان باید ترجمه کنیم مگر خود نیچه نمیتونست تشخیص بده کلمه ی بهتری انتخاب کنه که ما تصحیحش میکنیم

    • سلام،جناب ارزشی
      پرسش‌تان حیرت‌انگیز است، از چند جهت: مگر می‌شود برای ترجمه‌ی کلمات نیچه به « گوگل ترانسلیت » رو آورد؟ مگر معادل‌ها را آدم‌ها به این ماشین ترجمه نداده‌اند؟
      وانگهی بحث بر سر معادلِ دقیقی برای Ubermensch مختص زبان و مترجمان فارسی نیست. من در یکی از زیرنویس‌های ترجمه‌ام از کتاب ” اینک آن انسان ” این توضیح را نوشته بودم:
      « پتر پوتز در مقدمه‌يی كه‌ بر چنين گفت زردشت نوشته است، درباره‌ي معنای اين پسوند اين نكته را هم می‌افزايد كه uber بر جنبش و حركت دلالت می‌كند، زيرا «خودِ زردشت خواهانِ فرارفتن از حقايق و ارزش‌های پذيرفته‌شده است. اما او می‌خواهد با تصوير فراانسان، از ديدگاه خودش نيز فرابگذرد و بر ميلِ انسانی، زيادی انسانیِ خويش كه سرانجام طالبِ يافتنِ دنجِ فراغت و صلح است، چيره شود. پسوند uber در ubermensch را بايد به ‌معني Hinuber دريافت كه مانند Trans دلالت‌گر حركت به آن سو يا ورای چيزهاست. استعاره‌هایی هم‌چون سفر، گذر، دريا، زورق و كشتی، كه در آن‌ها لحظه‌ی رسيدن نشانه‌ی عزيمتی تازه است، همه همين معنا را می‌رسانند. ترجمه‌ی انگليسی اين مفهوم به Superman غلط‌ترين ترجمه‌ی قابل تصور است و يكي‌كردنِ اتوپيای زردشت با هيتلر و هيملر پوچ‌ترين و تراژيك‌ترين خطای تعبير است. مگر سرانِ نازی به اين فكر بودند كه بر خويش چيره شوند؟
      در ترجمه‌ي فارسيِ اين مفهوم از معادلِ خنده‌دار و رقت‌انگيزِ «ابرمرد» كه بگذريم، اصرارِ مترجمِ فرهيخته و ورزيده‌يی چون داريوش آشوری در گرته‌برداری از uber و برگردان آن به «ابر»، با تأثيرپذيری از مترجمان انگليسی، موجب تداومِ لغزش آن‌ها در اين معادل‌گذاری فارسی شده است.»
      از سوی دیگر، شما که گویا آلمانی می‌دانید چگونه توجه نکرده‌اید که نیچه نه از کلمه‌ی « مرد » ( Mann ) بلکه « انسان » ( Mensch) استفاده کرده است.
      به چنین دلایلی من معادل « فراانسان » را برای این مفهوم پیشنهاد کرده‌ام.
      می‌بینید که موضوع به آن « سادگی » هم که شما تصور کرده‌اید نیست.
      ممنون از توجه‌تان.

بایگانی

برچسب‌ها