برچسبنقد ترجمه

بصیرت نزدیک‌ترین زخم به خورشید است.

 

دو هفته پیش، پس از انتشار مقاله‌ی « کاربردی یا مصرفی »، دوست عزیزم حسن مرتضوی تفسیر و توضیح کوتاهی در این باره در صفحه‌ی فیس‌بوک من نوشت و من نیز به همان صورت پاسخ مختصری به یادداشت او نوشتم. از آن‌جا که همه‌ی خوانندگان این وب‌سایت با فیس‌بوک سروکار ندارند، من آن هر دو یادداشت را در پایین مقاله‌ی حاضر می‌آورم.

نیچه و رمبو در معرضِ عارضه‌ی مشقِ ترجمه

۱-
رؤیا منجم در یادداشت خود بر اولین چاپ ترجمه‌اش از کتابِ نیچه با عنوانِ آنک انسان ( ۱۳۷۴، فکر روز ) پس از سپاسگزاری از ناشر و  ویراستار در مورد انتخاب عنوانِ کتاب نوشته بود: « و من مثل کودکی که از فلسفه و منطق چیزی نمی‌فهمد دوست داشتم اسمِ آن را انسان مصلوب بگذارم، اما باورم بر این است که ناشر و ویراستار بیش‌تر از من می‌دانند، بیش‌تر از من نیچه را می‌شناسند و درست می‌گویند.»

حکایتِ مائویست شدن رمبو و باقی قضایا!

 

چند روز پیش نوشته‌ای از فرزان نصر خواندم حاوی این اطلاع که او در تداوم تلاش‌هایش در مبارزه با آلودگی‌های فضای ترجمه در ایران، دست به اقدامی بدیع ، خودمختار و آگاهی‌بخش زده است. بدین معنا که متنی به نام « سانسور و ترجمه » را خود ترجمه و صفحه‌بندی کرده و به نشانی شماری از ناشران فرستاده است تا شاید واکنشی پاسخگویانه در آن‌ها برانگیزد.

انگشت زنهار اما نشانه‌ی فلاکت

امشب در بخش دیدگاه‌های وب‌سایت، در رابطه با بررسی نقادانه‌ام در ترجمه‌خانه از ترجمه‌های فارسیِ « شاعران زرتشت»، پیام کوتاهی دریافت کردم از سوی فرستنده‌ای که نام « مهرنوش » را برای خود در این تماس برگزیده اما پیام خود را بدون نام و با فورمول « با احترام » تمام کرده است.
من قبلاً با شیوه‌هایی چون مسکوت گذاشتن و بایکوت کردن نقد روبه‌رو شده بودم ولی ندیده بودم کسی واکنشی این‌گونه به نقد نشان دهد.

شاعران زرتشت، بخش سوم

در ترجمه‌ی « درباره‌ی شاعران» بر اساسِ بازبینی ترجمه‌ی داریوش آشوری، توضیحِ تغییرهای جزئی، ذوقی و سلیقه‌ای ( مثلِ « دروغ‌گو» به جای « دروغزن »)  را ضروری نمی‌دانم. اما در باره‌ی معادل‌های پیچیده و چندمعنا توضیحی مختصر خواهم داد.

شاعران زرتشت بخش دوم

پس از  نکته‌هایی که در بخش پیشین مقدمه‌ی این مقاله شد، اکنون می‌خواهم با بازبینیِ ترجمه‌ی داریوش آشوری از قطعه‌ی « شاعران » در چ.گ.ز. بکوشم ترجمه‌ی جدیدی از آن ارائه دهم. نخست به پیشنهادِ به‌جای یکی از دوستان، یادآوری می‌کنم که طرح ترجمه‌ی چنین گفت زردشت با همکاری و مشارکتِ اسماعیل خویی آغاز شده است و سپس با کوشش داریوش آشوری به پایان رسیده است.

شاعرانِ زرتشت در ترجمه‌خانه‌ی من

 

در نوشته‌ی پیشین‌ام به این موضوع اشاره کردم که درک‌ودریافت من از شعر در پیوند با چشم‌اندازی است که ابعادش از اواسط قرن نوزدهم با جریان شعرِ مدرن ( سپس بازتاب و پیامدش به صورت جنبش‌های پیشاهنگِ هنری در قرن بیستم) و اندیشه‌های شعری ـ فلسفیِ نیچه شکل می‌گیرد.

فراسوی خیر و شر، بند ۲۹۶

 

دیشب  به هنگام نوشتن متنی و نیاز به یک نقل‌قول،بارِ دیگر ناگزیر شدم به دلیل نقص و اشکالِ ترجمه‌ی فارسیِ موجودْ متن مورد استنادم را خودم ترجمه کنم. متنِ مزبور بند ۲۹۶ از فراسوی خیر و شرِ نیچه است. همان‌طور که قبلاً هم اشاره کرده بودم، متنِ فارسی این کتاب با عنوان فراسوی نیک و بد، به ترجمه‌ی داریوش آشوری، ترجمه‌ی خوبی نیست.

جودیت باتلر ِ آشفته در ترجمه‌ای مغشوش، نگاه مرکب یا جهلِ مرکب

در سایت پروبلماتیکا متنی از جودیت باتلر، به ترجمه‌ی سمیرا رشیدپور منتشر شده است. من سه سال پیش به دنبال آشنایی از طریق تبادل چند ئیمیل،  در سفری به تهران با سمیرا رشیدپور دیدار کردم. او و چند تن از دوستانش با صمیمت و مهربانی از من برای شرکت در جلسه‌ای برای گفتگو در باره‌ی کتاب جامعه‌ی نمایش و جنبش سیتواسیونیستی دعوت کردند. چندی پس از آن همین دوستان سایتی به نام پروبلماتیکا راه‌اندازی کردند...

تزهایی در باره‌ی کمون پاریس و نقدی بر ترجمه‌ی فارسی‌اش

  جهان آکنده از اموری است که ما را به نفی کردن و نه گفتن وامی‌دارد و از لذتِ آری گفتن، و تصدیق و تأیید محروم‌مان می‌کند. بسیاری وقت‌ها به یادِ این جمله‌ی آنی لوبرن می‌افتم: « هستند کتاب‌هایی که ای کاش آدم مجبور نبود بنویسدشان». این را در مورد بعضی نوشته‌ها نیز می‌توان گفت. از جمله همین متنی که دارم می‌نویسم. در آستانه‌ی یک‌ساله شدنِ این وب‌سایت می‌خواستم مطلبی در باره‌ی مسئله‌ی نثر فارسی در...

بایگانی

برچسب‌ها