دستهنقد و تحلیل

پاسخ به یک اظهارنظر

 

در حول و حوش مجادله بر سر فرنچ‌تئوری، بدیو و الخ  که در دو سه روز اخیر در وساب‌سایت و صفحه‌ی فیس‌بوک من در گرفت، یادداشت زیر به قلم فرزان نصر در بخش کامنت‌ها توجه‌ام را جلب کرد. اول کلِ این اظهارنظر را می‌آورم و بعد نظرِ پاسخ‌گونه‌ی  خودم را در باره‌ی نکته‌های مطرح‌شده می‌نویسم:

پارانویا، خودمرجع‌بینی، شعبده‌بازی و تعصب به روایت یک بدیوئیست ایرانی یا استالینیسم در لباس تازه

  «اوضاع اما وخیم‌تر از این‌هاست. طی سال‌های اخیر کاربردِ واژه‌هایی مثل «سیاستِ حقیقت» «رخدادِ حقیقت» و «دیگری بزرگ» تبدیل به اسم اعظمِ بخش بزرگی از ناقدانِ ادبی ـــ سیاسیِ ایرانی شده است. از فهرست‌کردن عباراتِ بی‌معنا و خنده‌داری که در این‌ گونه نوشته‌ها هست چشم‌پوشی می‌کنیم. اما فرایندِ شکل‌گیری چنین روی‌کردهایی در عرصه اندیشه‌ورزی ایرانی از کجا آب می‌خورد؟ چرا برای بخش چشم‌گیری از ناقدان...

سزا و ناسزا

 
سزا، از فعلِ سزیدن، از ریشه‌ی پهلوی سچ و سچاک ( شایسته و شایستگی) از واژه‌های کهنِ فارسی است. در فرهنگ مشتقات مصادر فارسی از نخستین کاربردهایش در واژه‌نامه‌ی زاداسپرم و بندهش تا معانی کنونی‌اش در لغت‌نامه‌ی دهخدا، یادشده است.

سکوت روشنفکرانِ همهمه، زمزمه‌ی دیالکتیکِ تنهایی

هنگامی که دومین چاپِ کتاب جامعه‌ی نمایش آماده می‌شد، دوست گران‌مایه‌ام در مقام ناشر این اثر، با شگفتی از سکوت و بی‌واکنشیِ محافل روشنفکری مسلط ایرانی در قبال نخستین چاپِ کتاب، در نامه‌ای به من ابراز امیدواری کرده بود که این‌بار باب نقد و بررسی در چشم‌انداز چنین نگرشی گشوده شود. اما این نکته را نیز به من اطلاع داده بود که برعکس محافل رسمی روشنفکری، کتاب جامعه‌ی نمایش خوانندگان علاقمندی حتا در...

زبان، آگاهی، سبک، ترجمه؛ بخش اول : مقدمات

  در باره‌ی نثر و سبکِ نوشتارِ سیتواسیونیست‌ها ( به‌خصوص گی دوبور، رائول ونه‌گم و مصطفی خیاطی) در زبان فرانسوی، گاهی به اشاره گفته‌ام که صلابت و غرابتِ خاصِ این متن‌ها خواندن‌شان را برای خواننده‌ی فرانسوی‌زبان نیز نامأنوس و ناآسان می‌سازد. بسیاری از سطرها، عبارات و پاراگراف‌ها مستلزم درنگ کردن و چندبار خواندن است. بنابراین طبیعی است که برگردانِ فارسی‌شان نیز، تا آن‌جا که امکانات نثرِ کنونی...

گداری در میان ترجمه

با خواندن پانزدهمین بند از پیش‌پاافتاده‌های بنیادی، نیمی از این متن را، که شامل سی بند است، خوانده‌اید. گمان می‌کنم بی‌فایده نباشد در میانه‌ی این رود خروشان به خوانندگانِ این متن راه‌نشانه‌هایی پیش‌نهاد کنم، نکته‌هایی که شاید بتوانند همچون جاپاهایی محکمْ کارکردِ گداری را داشته باشند بر این سیاله‌ی سرکشی که بی‌دقت و بی‌گدار نمی‌توان به ژرفا و گستره‌اش پی برد.

چاقوی بی‌تیغه‌ای که دسته ندارد

آندره بروتون این جمله از گئورگ لیشتبرگ را چنین توصیف کرده: « شاه‌کارِ دیالکتیکِ اُبژه از طریق پوچی (ابزورد) » این روزها که هیاهوی «موالفت»ها و «مخافقت»‌ها و الم‌شنگه‌ی موضع‌گیری‌ها و ضدموضع‌گیری ( پوزیسیون ـ اپوزیسیون‌بازی) داغ است، یادآوری این عبارت از لیشتنبرگ برایم آرام‌بخش است. هر وقت از فقر و فلاکتِ افکار و اعمال زمانه و معاصران سخت‌تر به ستوه می‌آیم بیشتر به «طنز سیاه» پناه می‌برم؛ به آثارِ...

گفته‌های هانری له‌بوری در فیلم ِ عموی آمریکاییِ من، از اَلَن رُنه (۱۹۷۹)

 
« تنها دلیلِ وجود یک موجود وجود داشتن است ( تنها دلیلِ بودنِ یک باشنده همان بودن است). یعنی نگه‌داشتن ساختارش. این زنده نگه‌داشتنِ خود است و بدون آن وجودی در میان نخواهد بود. دقت کنید که گیاهان خود را زنده نگه می‌دارند بی آن‌که جابه‌جا شوند، آن‌ها غذایشان را مستقیم از خاکی که در آن هستند می‌گیرند. و به یاری انرژیِ خورشید ماده‌ی بی‌جانی را که در خاک هست به ماده‌ی زنده تبدیل می‌کنند.

نمایش قاتلان و ناجیان در ۱۴ ژوییه،

این روزها به طرزی باورنکردنی غوغای نمایش بیداد و بیداد نمایش غوغا می‌کند. و « نمایش سرمایه است در چنان درجه‌ای از انباشت که به تصویر تبدیل می‌شود». امروز سالگرد انقلاب فرانسه بود، انقلابی که رهاوردش برای سرمایه‌داری« کبیر» و کامل بود و برای رهاییِ اجتماعی از ارباب‌سالاری ناقص و ناتمام ماند. همین چندی پیش دولت سوسیالیست فرانسه، که امروز در جشن سالگرد انقلاب کبیرش پایکوبی می‌کند، هزاران میلیارد...

بایگانی

برچسب‌ها