نام بعضی نفرات، رزقِ روحم شده است، وقت هر دلتنگی، سويشان دارم دست، جرئتم می‌بخشد، روشنم می‌دارد. میل به اشتراک و تقسیمِ شیفتگی‌ها که همیشه برای من انگیزه‌ی نوشتن و ترجمه بوده حالا مشوقِ من در ایجاد این وب‌سایت شده است. تا از نفراتی که رزقِ روح من شده‌اند بگویم. اگر سرنوشت‌ها و تقویم‌های مقّدر و جبریِ انسان را تاکنون بت‌هایی رقم زده‌اند که حاکم بر زنده‌مانیِ او بوده‌اند، سرنوشت و تقویمِ خودخواسته و خودساخته‌ی انسان را اما زندگانیِ واقعی او رقم می‌زند. از سویی، زنده‌مانی و بقا، جبرِ مقدر، توالیِ مکانیکی و کمّی ِ واحدهای زمانی در افقی از تکرارِ و سپری‌شدنِ یک‌نواخت. از سویی دیگر، توزیع و تبدیلِ این آحادِ زمانی به لحظه‌های کیفی و آفریدنِ موقعیت‌ها در زندگی روزمره. تبدیل‌سرشتِ تقدیرِ تحمیلی و زمانِ ازخودبیگانه به سرنوشت و زمانِ خودآفریده، به کودکیِ زمان یا زمانِ کودکی. بازی کردن با زمان، بازی کردنِ زندگی. اما این زمان‌مندیِ انسان درعین‌حال به مکان‌مندیِ او آمیخته است. مجموع این دو بُعد چیزی را رقم می‌زند که من آن را «دهکده»ی ذهنیتِ خود می‌نامم. این وب‌سایت بازتابی از حال‌وهوای این دهکده و «هم‌ولایتی»های اندیشگیِ من است.

آخرین مطالب

چیاپاس در گذرگاه زبان فارسی

این اواخر  فرصت دیدار و گفت‌شنودی برایم فراهم شد با ژروم بَشه Jérôme Baschet، روسیو مارتی‌نز Rocio Martinez، و مارک تومسن Marc Tomsin که هر سه به یمنِ مشارکت و پیوندشان با جنبش زاپاتیست‌ها در چیاپاس،‌  شناختی انضمامی از آن دارند. در همین دیدار طرح ترجمه‌ی کتابی از ژروم بشه در ذهنم نقش بست که عنوانِ اصلیِ آن،  وداع با سرمایه‌داری، و زیرعنوانِ آن، خودمختاری، جامعه‌ی خوب‌زیستی و کثرتِ جهان‌ها است[1]...

بیداری ذهنیتِ رادیکال، رائول ونه‌گم، بخش یکم

  انتشار متنِ « افتتاح عصر زندگان» از حُسن استقبال شماری از خوانندگان برخوردار شد. من به پیام‌های تأییدآمیز آن‌ها تک‌تک پاسخ ندادم تا فرصتِ سپاس‌گزاری به صورتی دیگر به دست آورم. اکنون به نشانه‌ی قدرشناسی از آنان متن دیگری در همان حال و هوا به‌طور جمعی تقدیم‌شان می‌کنم. از فوریه‌ تا اوایل مهِ امسال در موزه‌ی نوردبرابانت Noordbrabants Museum در هلند نمایشگاهی از آثار ژروم بوش Jérôme Bosch...

افتتاحِ عصرِ زندگان، بخش دوم

با انتشارِ بخش دوم و پایانی این متن، و در تداومِ ارائه‌ی استناد‌های نظری‌ام به مفاهیمِ تمامیت، شعر، عشق و آزادی، جا دارد توجه خواننده را به این نکته نیز جلب کنم که طرح موضوعِ عشق و شعر در پیوند با نقدِ رادیکال و اندیشه‌ی تغییرخواه، در آثارِ نظری و انتقادی تاریخ معاصرِ ایران تقریباً بی‌سابقه است. وجود این قیدِ « تقریباً» از نظرِ من، مدیونِ حضورِ استثنایی چون محمد مختاری و مقدمه‌ای است که بر «...

افتتاحِ عصرِ زندگان، ما و تمامیت، خوشبختی، و شب‌های ایستاده

آمیزه‌ی چند موضوع انگیزه‌ی مرکبِ من برای نوشتنِ این متن است: یکی این‌که چندی پیش یکی از خوانندگان دوستارِ این وب‌سایت از من در باره‌ی چگونه خوش‌بخت بودن در این جهان پُر ادبار پرسیده بود. خواننده‌ی دیگری نیز در پیِ مقاله‌ی اخیر، « تونالیته‌ی توتالیته»، در باره‌ی ارتباط مفهومِ تمامیت با زندگیِ روزمره‌مان پرسیده بود. از سوی دیگر، به این فکر بودم که در باره‌ی وضعیتِ اعتراض و مبارزه‌ی این روزها در...

تونالیته‌ی توتالیته: مرکب‌خوانی!

*
همیشه پیش از نوشتن، جمله‌هایی به یادم می‌آید. جمله‌هایی که در یکدیگر می‌پیچند و پژواک‌شان جمله‌هایی دیگری را در ذهنم به حرکت می‌اندازد. غلظت و تراکم افکارْ خودم را نیز به تحرک برمی‌انگیزد. پیاده‌روی و قدم‌زدن بهترین واکنش من در این جور وقت‌هاست. راه رفتن و اندیشیدن توأم با حس پدیده‌های بیرون، غلیان درون را آهنگ می‌بخشد. ریتمِ اندیشه‌ها، یا « اندیشیدنِ با پاها».

فراسوی خیر و شر، بند ۲۹۶

 

دیشب  به هنگام نوشتن متنی و نیاز به یک نقل‌قول،بارِ دیگر ناگزیر شدم به دلیل نقص و اشکالِ ترجمه‌ی فارسیِ موجودْ متن مورد استنادم را خودم ترجمه کنم. متنِ مزبور بند ۲۹۶ از فراسوی خیر و شرِ نیچه است. همان‌طور که قبلاً هم اشاره کرده بودم، متنِ فارسی این کتاب با عنوان فراسوی نیک و بد، به ترجمه‌ی داریوش آشوری، ترجمه‌ی خوبی نیست.

هم سال و هم سایه

  آمیزه‌ی زمان‌مندی، مکان‌مندی و روانِ انسان، یعنی موقعیتِ تاریخی ـ جغرافیاییِ او در پیوند با حالاتِ روانی، حسی و اندیشگیِ او، زندگی و سرنوشت‌اش را رقم می‌زند. زیستن در خطه‌های گوناگون جغرافیایی و فرهنگی بر اثرِ مهاجرت، یا گشایشِ ذهنیت و شناخت به آفاقِ متنوعِ حیاتِ انسانی، استنادهای تک‌تقویمی را می‌زداید و از غلظتِ گرایش‌ به تک‌هویت بودن می‌کاهد. از این‌رو اعتدالِ بهاری، نوروز و تحویلِ سالِ...

من از این نان نمی‌خورم، بنژامن پره، شاعر یعنی انقلابی

در ژانویه ۲۰۱۵ این خبر را منتشر کرده بودم که دوست مستندسازم رِمی ریکاردو ساختن فیلمی در باره‌ی زندگی و آثار بنژامن پره را به پایان رسانده است. این فیلم ۹۴ دقیقه‌ای با پشتیبانی اُب بروتون ، دختر آندره بروتون، و در شرکت تولیدی Seven doc, تهیه شده و تا هم اکنون از استقبال بسیار خوبی از سوی مخاطبان برخوردار شده است.

چهارشنبه‌سوری با لورکا و دوبور!

 

فدریکو گارسیا لورکا شعری دارد به نام La Casada infiel، عروس ناوفادار یا پیمان‌شکن. گی دبور این شعر را در بیت‌هایی هفت‌پایه‌ای یا هفت رکنی heptamètres  با عنوان La Mariée infidèle به فرانسوی ترجمه کرده و آن را در ۲۷ ژوییه ۱۹۸۸ در نامه‌ای به دوست‌اش آنتونی لوپز پینتور ( معروف به تونی) می‌فرستد، همراه با این یادداشت:

پاسخ به یک اظهارنظر

 

در حول و حوش مجادله بر سر فرنچ‌تئوری، بدیو و الخ  که در دو سه روز اخیر در وساب‌سایت و صفحه‌ی فیس‌بوک من در گرفت، یادداشت زیر به قلم فرزان نصر در بخش کامنت‌ها توجه‌ام را جلب کرد. اول کلِ این اظهارنظر را می‌آورم و بعد نظرِ پاسخ‌گونه‌ی  خودم را در باره‌ی نکته‌های مطرح‌شده می‌نویسم:

بایگانی

برچسب‌ها