همه‌ی لوتره‌آمون

comte-de-lautreamont

« شعر باید توسط همه ساخته شود. نه توسط یکی.»

این معروف‌ترین عبارت از لوتره‌آمون است که به کرّات و به‌خصوص در آثار سوررئالیست‌ها و سیتواسیونیست‌ها مورد استناد، نقل‌قول و مضمون‌ربایی قرار گرفته است.
برداشت غالب از این عبارت، تأکید بر جنبه‌ی همگانی و اجتماعی شعر است. کمونوته، جمعِ مشترک یا باهمستانِ انسانی، با رهاشدن از چنبره‌ی زنده‌مانی، که با قوانین مفرغی اقتصاد بر اجتماع تحمیل می‌شود، شعر و شاعرانگی را از محدوده‌ی خصوصی و تملکِ مؤلفانِ معدود به گستره‌ی همگانی و بی‌کرانگیِ انسانی می‌کشاند.
در اغلب زبان‌های اروپایی واژه‌ی auteur، مؤلف، با واژه‌ی autorité ، اقتدار و مرجعیت، همریشه است. و عبارت یادشده از لوتره‌آمون، همچون نقد و اعتراضی به قدرتِ انحصارگرانه و تخصیصی‌ مؤلف و تألیفات نیز تعبیر می‌شود.
عبارات زیر از کتابِ اشعار ۲ لوتره‌آمون ( عباراتی که توسط گی دوبور، بندِ ۲۰۷ جامعه‌ی نمایش، تقریباً بدون هیچ تغییری، همچون مضمون‌ربایی، یا دخل و تصرف، برای تعریفِ مضمون‌ربایی بازنویسی شده است!) :
Le plagiat est nécessaire. Le progrès l’implique. Il serre de près la phrase d’un auteur, se sert de ses expressions, efface une idée fausse, la remplace par l’idée juste
سرقتِ ادبی ضروری است. پیشرفت مستلزم آن است. به جمله‌ی مؤلفی از نزدیک دقیق می‌شود، از اصطلاحاتش استفاده می‌کند، ایده‌ای غلط را می‌زداید و به جایش ایده‌ی درست را می‌نشاند.

در واقع، از شمارِ مصداق‌های روشنِ درستیِ برداشتِ یادشده از آثار لوتره‌آمون است.

صورتِ کاملِ عبارت معروفِ یادشده این است:
La poésie doit être faite par tous. Non par un. Pauvre Hugo ! Pauvre Racine ! Pauvre Coppée ! Pauvre Corneille ! Pauvre Boileau ! Pauvre Scarron ! Tics, tics, et tics
شعر باید توسط همه ساخته شود. نه توسط یکی. بیچاره هوگو! بیچاره راسین! بیچاره کوپه! بیچاره کورنی! بیچاره بوالو! بیچاره اسکارون! این همه ادا و اطوار. [ تیک: تیک عصبی، رفتار مضحک]

با این‌همه، ژان ـــ لوک استاینمتز، که توضیحات و حواشی آثارِ کاملِ لوتره‌آمون را در چاپِ پلیاد گالیمار برعهده داشته، در توضیح این قطعه بر نکته‌ی بسیار مهم و جالبی انگشت می‌گذارد. و یادآور می‌شود که پیش از او چند نفر از شارحان دیگر نیز این نکته را تذکر داده‌اند.

او می‌نویسد، برخلاف برداشتِ رایج و غالب، منظور از «همه» در این عبارت، «همه‌ی انسان‌ها» نیست بلکه « همه‌ی پدیده‌های روح است»، زیرا درست در قطعه‌ی قبل لوتره‌آمون در همین معنا یکی از اندیشه‌های پاسکال را مورد مضمون‌ربایی قرار می‌دهد.
اندیشه‌ی یادشده از پاسکال چنین است:
L’homme n’est donc qu’un sujet plein d’erreurs ; rien ne lui montre la vérité ; tout l’abuse. Les deux principes de vérité, la raison, et les sens, outre qu’ils manquent souvent de sincérité, s’abusent réciproquement l’un l’autre. Les sens abusent la raison par de fausses apparences : et cette même piperie qu’ils lui apportent, ils la reçoivent d’elle à leur tour : elle s’en revanche. Les passions de l’âme troublent les sens, et leur font des impressions fâcheuses. Ils mentent, et se trompent à l’envi
« پس آدمی فقط یک فاعل پُر از خطاست؛ هیچ‌چیز حقیقت را به او نشان نمی‌دهد، همه‌چیز او را می‌فریبد. دو اصلِ حقیقت، عقل و حس، افزون‌بر این‌که اغلب فاقدِ صداقت‌اند، یکدیگر را متقابلاً می‌فریبند. حس‌ها با ظواهر دروغین عقل را می‌فریبند: و همین دوز و کَلَکی که بر سرِ عقل می‌آورند، از سوی عقل بر سرخودشان نیز می‌آید: عقل تلافی می‌کند. شورهای روح حواس را می‌آشوبند و تأثیرات احساسی ناگواری در آن‌ها برمی‌انگیزند. هر دو اصل دروغ می‌گویند و یکدیگر را تا دلت بخواهد گول می‌زنند.» (پاسکال، اندیشه‌ها)

و لوتره‌آمون در آن چنین دخل‌وتصرف یا مضمون‌ربایی می‌کند:

L’homme est un sujet vide d’erreurs. Tout lui montre la vérité. Rien ne l’abuse. Les deux principes de la vérité, raison, sens, outre qu’ils ne manquent pas de sincérité, s’éclaircissent l’un l’autre. Les sens éclaircissent la raison par des apparences vraies. Ce même service qu’ils lui font, ils la reçoivent d’elle. Chacun prend sa revanche. Les phénomènes de l’âme pacifient les sens, leur font des impressions que je ne garantis pas fâcheuses. Ils ne mentent pas. Ils ne se trompent pas à l’envi

«آدمی فاعلی تهی از خطاست. همه‌چیز حقیقت را به او نشان می‌دهد. هیچ‌چیز او را نمی‌فریبد. دو اصل حقیقت، عقل و حواس، افزون‌بر این‌که اغلب فاقد صداقت نیستند، یکدیگر را متقابلاً روشن می‌کنند. حس‌ها با ظواهرِ راستین عقل را روشن می‌کنند. همین خدمتی که به عقل می‌کنند، از سوی عقل نسبت به خودشان انجام می‌گیرد. هر کدام به سهم خود تلافی می‌کنند. پدیده‌های روح به حواس صلح و آرامش می‌بخشند، و تأثیراتِ احساسی‌ای در آن‌ها برمی‌انگیزند که من ناگواری‌شان را تضمین نمی‌کنم. این دو اصل دروغ نمی‌گویند. یکدیگر را تا دلت بخواهد گول نمی‌زنند.»
اشعار ۲، ص. ۲۸۷.

به نظر من باید برای کلمه‌ی « همه» در این عبارت معروف، هر دو معنای یاد شده، « همه‌ی انسان‌ها» و نیز « همه‌ی پدیده‌های روح»، را قائل شویم. در این صورت، با یکی از ریشه‌ای‌ترین معانیِ « چشمِ مرکب» در تعریف شعر مدرن روبه‌رو می‌شویم.

ادامه‎ی مطلب در فرصتی دیگر.

افزودن دیدگاه

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

بایگانی

برچسب‌ها