اعلامیه‌ی حقوق؛ ماده‌ی ۹:حقِ اعمالِ کنترل دائم بر آزمایش‌های علمی

jeld elaamieh Raoulماده‌ی ۹
هر موجودِ انسانی از حقِ اعمالِ کنترل دائم بر آزمایش‌های علمی برخوردار است تا مطمئن شود این آزمایش‌ها در خدمت انسان و نه کالا انجام می‌گیرند

۱- جامعه‌ی کالایی مجموعه‌یی شگفت‌انگیز از دستگاه‌های تکنیکی حاصل از بهره‌کشی از انسان و از طبیعت برای ما به جا گذاشته است. اکنون بر عهده‌ی جامعه‌ی زنده است که این مجموعه را به مواهبی به سودِ پیشرفتِ انسانی تبدیل سازد.

تفسیر

ابزارِ جداشده از موجودِ زنده به بت‌واره تبدیل گردیده و میدانِ عملی تمامیت‌گرا (توتالیتر)، در هم‌سرشتی با توتالیتاریسمِ پول، از آنِ خود ساخته است. ابزار، که بیرون از انسانی که آن را به خدمت می‌گیرد هیچ‌چیز نیست، با بیرون‌راندنِ انسان از دایره‌ی خدمات‌اش، به همه‌چیز  تبدیل شده است.

طرحِ فتح‌کردنِ موجودِ زنده، که دست‌کاری‌های ژنتیکی، کلون‌سازی، تولیدِ گیاهان و جانورانِ تغییرژن‌یافته، سکانس‌بندیِ ژنومِ انسانی، درمان از راهِ ژن، نمودارهای آن‌ اند، چه‌بسا فایده‌یی برای بشریت در بر می‌داشت چنان‌چه خود سرسپرده‌ی اقتصاد نمی‌بود، اقتصادی که زمین‌های قابل‌کشت را سترون، اقیانوس‌ها را آلوده، گُل و گیاه را تاراج می‌کند و انسان را برابر با کالایی می‌بیند.

پایِ نوعی سراسیمگیِ تکنولوژیکی در میان است که، همسانِ معامله‌سالاریِ سوداگردانه، در دلِ خود سرطانی را رشد می‌دهد که متاستاز یا رشدِ سرطانیِ آن جهان را تهدید می‌کند. اما این پدیده بیش‌ازاین نمی‌تواند پوشاننده‌ی پیدایشِ انرژهایی باشد که از طبیعت وام گرفته می‌شوند و سرچشمه‌ی بازگشتی به تن، به زمین و به زنده‎گی هستند. واپسین یورشی که درخودمانیِ [اوتیسم] اقتصادِ مالی بر علیه آخرین سنگرهای سرشتِ انسانی ــ رایگانی، تخیّل، شعر، آفریننده‌گی، شعورِ موجودِ زنده ــ به راه انداخته بود اکنون به نقطه‌ی فروپاشیِ خود رسیده است. اینک فراسوی انتزاع‌های هذیانیِ داشتن، میل به بودن مطالبه‌یی بی‌پایان است.

ما در مخالفت با علمِ زنده‌شناسی، که برای فروش پروانه‌ی فعالیت می‌گیرد، علمِ زنده‎گی‌شناسی‌یی را پیش می‌نهیم که برای پالایش‌یافتن زیسته می‌شود. آرام‌آرام قلمروِ گسترده‌یی از امکاناتِ بالقوه از دلِ شب و مِه‌یی نمایان می‌شود که استبدادِ عقلِ کالایی و دوپاره‌گیِ تنِ مکانیکی‌شده این قلمرو را تاکنون در آن فروپوشانده بود.

‌آگاهی‌یی که همه‌چیز خواب و رخوت‌اش را رقم زده بود اکنون بیدار می‌شود تا طرحِ واژگون‌کردنِ چشم‌اندازی را بریزد که قدرتِ اقتصاد بر جهان تحمیل کرده است. پس از قرن‌ها که مردمان به رفاه جز برای محروم‌شدن از آن نمی‌رسیدند، و در لحظه‌یی که پادشاهیِ مطلقِ پول وقیحانه زمین و انواعِ موجودات را با تحقیر به توفانِ بلاها دچار ساخته است، اکنون این ایده طلوع کرده که باید به مقامِ گزافِ ابزار پایان داد و آن را به خدمتِ انسانیت درآورد تا دیگر نه ابزار از دست جدا باشد نه دست از تن، نه تن از آگاهی، نه آگاهی از وحدتی که میانِ انسان با خودش اتحادِ فرد با جهان را بازمی‌آفریند.

۲- به‌کارگرفتنِ انرژی‌های طبیعی و احیاشدنی آغازِ عصرِ نوینی است که مُهرِ اتحادِ انسان با زمین را بر پیشانی دارد و دعوتی است به نشاندنِ رایگانی به جای مبادله، سخاوت به جای سودآوری، عشق به زمین به جای تجاوز به آن، زنده‎گی تمام‌ناشدنی به جای فرسایشِ برنامه‌ریزی‌شده‌ی آن.

تفسیر

دانشِ سوداگرانه و تجربی برده‌ی ضرورتِ کالایی بوده و زنده‎گی را به جمع‌بستی از عناصرِ مرده فروکاسته است. بدین‌سان جهان و انسان موضوع‌(اُبژه)‌هایی بوده اند برای تجزیه‌وتحلیل و دست‌کاری در عرصه‌ی فیزیک، شیمی، کانی‌شناسی، زیست‌شناسی، گیاه‌شناسی، جانورشناسی، روان‌شناسی، پزشکی، سیبرنتیک. خوارداشتِ ماده از سویِ روح، دانش‌ها و شناخت‌های گوناگون را در معرضِ شیادی و تزویری دوگانه نهاده است: این‌ها شهرت‌شان را اغلب از بابِ روز بودنِ انتفاعی‌شان به دست می‌آورند؛ و زنده‌مانی را به بهایِ زنده‌گانیِ واقعی تحکیم می‌کنند، و با این کار ویرانی‌ِ آن را تقویت و مصرف می‌کنند. بدترین چیز، در نظمِ سودی که بر آن حکومت می‌کند، تسویه حسابِ بهترین ‌چیز است.

مجامعِ شهروندی فقط حقِ نظارت‌شان بر آزمایشگاه‌ها و کارگاه‌های پژوهش را که جای تجاربِ تازه‌ی تکنولوژیکی است به کار نخواهند بست بل‌که دارنده‌گان و آفریننده‌گانِ دانش‌ها و شناخت‌ها را، که از دیرباز برده‌ی تقاضاهای بازار و خواستِ قدرتِ ویژه‌شان بوده‌ اند، به سویِ نگرشِ خود جلب می‌کنند تا دیگر خطاهای سفیهانه‌یی چون شکافتنِ اتم، جنگِ ستارگان، آلوده‌گی‌های نفتی ـ شیمیایی، باکتریایی، آب‌وهوایی، تکرار نشود. مجامعِ شهروندی برای عاری‌ساختنِ نوآوری‌های حاصل از ستیزه‌های نظامی، درگیری‌های رقابتی و جدال‌های کسبِ قدرت از نیروی مخرّب‌شان خواهند پایید و به‌طورکلی خواهند کوشید تا نبوغِ اختراع در راهِ اشاعه‌ی رفاهِ اجتماعی، که مساعدِ انتخابِ سرنوشت است، به کار برده شود.

۳- هیچ کشفی، هیچ اختراعی، هیچ تجربه‌یی بی‌فایده یا زیان‌مند نیست به شرطی و تا به‌ جایی که تابعِ شعور و آگاهیِ موجودِ زنده باشد و نه در پیِ سود. از سوی دیگر، تا هنگامی که دارنده‌ی علم منحصراً از اقتضای سرشتِ انسانی‌اش پی‌روی نکند هیچ علمی در خدمت انسان نخواهد بود.

تفسیر

آن‌چه اکراه و مخالفت را در ما برمی‌انگیزد پژوهشِ علمی نیست بل‌که پاسخِ موردِ انتظار و حتا مورد مطالبه‌ی اقتصادی است که ضرورتِ بهره‌کشی از طبیعت و آفریده‌گان‌اش کم‌کم آن را به طرف‌داری از طبیعت سوق می‌دهد. ما نه با تأمینِ هزینه‌ی یک اقدامِ علمی بل‌که با شیوه‌های قراردادی مخالف ایم که نتایجِ موردِ نظر را زیرِ تیغِ چشم‌داشت‌های انتفاعی قرار می‌دهد. خواستِ اخلاقی‌کردنِ علمی که منطقِ سود بر آن فرمان‌رواست و، بنابراین، بیش‌تر به دردِ خواستِ قدرت‌یابی می‌خورد تا خواستِ کام‌یابی، کار بی‌هوده‌یی است.

تا هنگامی که برنامه‌های تحقیق به شیوه‌ی مجازی آزمایش‌ روی جانوران را ریشه‌کن نکرده باشد این پرسشِ اساسی هم‌چنان باقی خواهند ماند: چه‌گونه ممکن است بی‌حسی و بی‌احساسی در برابرِ رنجِ حیوانی، در آن کس که جانور را زنده‌شکافی می‌کند، بر ضدِ شعورِ حسی قرار نگیرد، شعوری که ضرورتِ مسلّمِ فهم و حفظِ سلامتی است؟

ابزاری‌کردنِ همه‌چیز، چنان‌که مطلوبِ ایده‌ئولوژیِ تکنولوژیکی است، دیر یا زود سوژه را به ابژه‌یی تبدیل می‌کند و آن را خوراکِ ناانسانیتِ نیّت‌های خیر می‌سازد. نمونه‌ی دانشمندی به نام دوپویترن که به منظورِ پیشرفتِ جراحی بیمارانِ بستری‌شده را موردِ رنج‌های شنیع قرار داد شایسته‌ی آن است که وجدانِ پزشکان را همان‌قدر بیازارد که بربریتِ زاهدانه‌ محکوم‌شده‌ی نازی‌ها، که با زنان و مردان همان رفتاری را پیشه کرد که مختصِ جانورانِ آزمایشگاهی بود.

وقتِ آن است که اهلِ علم سرانجام در تلواسه‌ی پس‌کنشِ مرگی باشند که در درونِ خود دارند. چه‌گونه رضایت دادند که محاسنِ نیروی برق در کنارِ معایبِ مراکزِ دما ـ هسته‌یی قرار گیرد؟ چه آگاهی و وجدانِ ‌زنده‌یی باقی می‌ماند در درمان‌گرهایی که مجموعه‌ی داروهای مفید را به لابی‌های داروسازی‌یی می‌سپارند که سودهای هنگفت‌شان حاصلِ اشاعه‌ی استرس و فشار روانی، پرخاش‌گری و حالاتِ بیمارگونه است؟ چه عاملی باعث می‌شود تا کسی که به فکرِ ارتقای سطحِ سلامتی است، با ایجادِ مصرفِ بی‌اندازه‌ی داروها موجبِ اُفتِ مصونیتِ دفاعیِ انسان‌ها در کشورهایی شود که میزانِ مرگ‌ومیرِ زودرس در آن‌ها تاکنون چندان بالا نبوده است؟ از سلوک و شمّ‌ انسانی چه باقی می‌ماند در پدیده‌شناس‌هایی که در دلِ ژن‌ها و جنین‌ها به جست‌وجوی رازِ تجدیدِ حیاتِ تن‌ و حتا نامیراساختنِ آن اند و بی‌هیچ شرمی نتایجِ کشفیات‌شان را در اختیارِ سازمان‌های ویژه‌ی فروشِ نوزادان، تجارتِ گیاهانِ تغییرژن‌یافته، و انواعِ مافیاهای عجایبِ دیوآسا، قرار می‌دهند؟

تا زمانی که دانشمند از زنده‎گی واقعی‌اش جدا بماند و به هم‌سرشتیِ دانش‌پژوهیِ خود با جست‌وجوی فراشد انسانیِ در درون خویش وقعی ننهد، ما باید به حضورِ کریه‌ترین بربریت در آزمایش‌های علمی مظنون باشیم، خواه آزمایش روی سلول‌های انسانی باشد خواه روی جانوران، گیاهان، موجودات زنده؛ ما حق داریم فکر کنیم که علم هم‌چنان نبردِ خود برای بقا و زنده‌مانیِ انسان را با شمشیری پیش می‌بَرد که هر دم ویرانی این بقا را میسر می‌سازد، و امیدواری‌ها به سعادت را فقط با حذفِ جوهره‌ی آن ایجاد می‌کند. زیرا با دربرگرفتنِ زنده‌مانی به‌سانِ پشتوانه‌ی زنده‌گانی، از زنده‌گانی به‌سانِ سرچشمه و فراگذشتن از زنده‌مانی غافل می‌ماند.

۴- گذار از تمدنِ کالایی به تمدنِ انسانی آبستنِ نوسازیِ فراگیرِ شناخت‌ها و دانش‌هاست. شناخت از موجودِ زنده و در خدمتِ زنده‌گان تازه ‌زبان ‌باز کرده و دورانِ مخترعان هنوز در آغازِ گشایش به سوی شگرفی‌های آینده است.

تفسیر

بهره‌کشیِ اقتصاد از جهان به تن و به گیتی کارکردی مکانیکی منسوب کرده است که گرایش دارد خود را فقط با واقعیتِ دریافتنی‌اش بشناساند. انگاره‌ی وجودِ خدایی که روندِ عالمِ هستی را هم‌چون حرکتِ عقربه‌های ساعت تنظیم کرده است هم‌چنان بر اذهان حاکم است. پیچیده‌گیِ فزاینده‌ی ماشینِ کلان‌کیهانی و خُرد‌کیهانی هیچ تغییری در این امر نداده است که تحلیلِ ناظران‌اش، با همه‌ی دنگ‌وفنگ‌ِ آن، هیچ‌گاه از حدِ شعورِ یک هندسه‌دان، یک مهندس، یک کارشناس سیبرنتیک، و خلاصه یک مکانیک‌کار، فراتر نرفته است.

پایانِ درک و دریافتِ جهان در چارچوبِ عقلِ کالایی، علم را مجبور خواهد ساخت که مبانی، اصول و روشِ خود را تصحیح کند. با پایان‌یافتنِ چنین درک و دریافتی، بازنمودِ هندسیِ جهان و هاله‌ی مرگی که هم‌چنان بر ذهنِ اندیش‌گرانِ آن چیره و الهام‌بخشِ آن‌هاست نیز جاروب خواهد شد.

هیچ پدیده‌یی نیست که در پیوند با سرشتِ زمینی و سرشتِ انسانی نباشد. بااین‌حال، نظامِ بهره‌کشی با هدفِ سودجوییِ مادی و معنوی در بیش‌تر مواقع ما را از کاربستِ آزادانه‌ی استعدادهای آفریننده‌مان بازداشته است. نبوغِ انسان به کژراهه‌ی چنین علمی افتاده که همه‌چیز را تکه‌تکه مورد تعدی و تجاوز قرار می‌دهد بی‌ آن‌که به‌راستی هیچ کشفی عرضه کند از تمامیتِ زنده‌یی که ما در آن سهیم‌ ایم و منطقِ کالایی و روحیه‌ی هندسی آن را به طیبِ خاطر به محدوده‌ی مقوله‌هایی چون فراطبیعی، معجزه، «فراهنجار»، می‌رانند.

افزودن دیدگاه

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

بایگانی

برچسب‌ها