جمعه، زیر چتر لوتره‌آمون

les champs

صبح، همین‌که پلک‌هایم بی‌اختیار باز شدند تا بیداری را به آرامی احساس کنم، و از دنیای رازآمیز خیال‌ها و رؤیاهای شبانه به سوی واقعیتِ روز پل بزنم، مثل اغلب صبح‌ها، می‌دانستم که برای بیرون آمدن از دنیای درون و رفتن به زیر بارانِ « اخبار» ناگوار ِ روز باز باید چترم را بازکنم.
ستیز میان اصلِ لذت و دل‌خواست‌های درون‌جوش و اصلِ تحمیلی و برون‌زادِ واقعیت، ستیز میان ممکناتِ بی‌کرانِ کودکی و ناممکناتی است که واقعیتِ بالغ و غالب بر روابطِ اجتماعی بر ما تحمیل می‌کند.
خبربارانِ صبحِ امروز، اخباری که « تازه‌ها» نامیده می‌شود، از جهانِ کهنه‌ای برمی‌خیزد که سرشتی چندهزار‌ ساله دارد. آغازِ آن زمانی رقم خورد که نوع بشر، از زندگانی همزی با خویش، با همنوعان و با طبیعت، از کودکیِ رؤیاگونه‌ی خویش، آن‌گاه که «جانوران با انسان حرف می‌زدند»، بیرون رانده شد و پا به درون مناسباتِ مبتنی‌بر زور و قدرت و بهره‌کشی گذاشت. زورِ بهره‌کشی انسان از طبیعت، از همنوعان و از خویشتنِ خویش.
اخبارِ امروز، جنگ، تخریب، اعدام، فقر، گرسنگی، بیماری، دروغ، جهل،… فقروفلاکتِ شریطه‌ی بشری، این « جمعه» نیز حرف تازه‌ای نداشت…
در مقابل این باران مسموم، به زیر چتر همیشگی‌ام پناه بردم. کیمیاگری روزانه، تبدیل دل‌چرکینی به دل‌گشایی.
هر وقت فرایندِ چنین تبدیل‌سرشتی برجسته‌تر بر ذهنم نشسته است، نام ایزودو دوکاس،لوتره‌آمون، و تنها کتابش، آوازهای مالدورُر همراه با دوبخش شعرهایش، گویاترین زبان حالم بوده است. نفرت از کراهتِ حزبِ مرگ حاکم بر زندگی، و استحاله‌ی این نفرت به شعرِ زیسته‌ی آدمی.
آدم‌هایی چون ایزودور دوکاس، که نمونه‌هایش را حتماً در هر سرزمینی از سیاره‌مان می‌توان یافت، از اهالی همان دهکده‌ای هستند که گاهی به آن اشاره کرده‌ام، همان‌هایی که رزقِ روحِ من در این « عصرِ آدم‌کش‌ها» است.
آوازهای مالدورُر را که ورق می‌زدم، یاد ترجمه‌ی اولین آوازش به فارسی افتادم که چندی پیش توسط مدیا کاشیگر انجام شده است. به نظرِ من ترجمه‌ی خوبی است. اما نقص و ایرادهایی هم دارد. غوطه‌ور شدن در متنِ دوکاس جدا از کیمیاگری نیست. ور رفتن با این زهر پادزهر می‌آفریند. پس بخش آغازینِ این اولین آواز را در ترجمه‌ی فارسی‌اش به قلمِ کاشیگر با متن اصلی می‌سنجم و نکته‌هایی را که به نظرم می‌رسد مطرح می‌کنم.
آواز اول با عبارتِ Plût au ciel آغاز می‌شود. کاشیگر آن را به « خدا کند» ترجمه کرده است. اما این معادل گرچه غلط نیست ولی کاملاً درست و رسا هم نیست. کلمه‌ی فرانسوی ciel ( آسمان) گاهی مترادف کلمه‌ی dieu می‌آید و معنای « خدا، فلک، ملکوت» هم می‌دهد. فعلplaire به معنی « خوش‌آمدن و خوشایند بودن»، است. ترکیبی از این فعل با کلمه‌ی خدا یا آسمان، بسته به زمانِ صرف‌شده‌ی فعل، که تبدیل به اصطلاح و فورمولی قالبی در زبان ادبی فرانسه شده، معناهایی با ریزه‌تفاوت، یا نوآنس معنایی، را می‌رساند. اگر زمانِ فعل حالِ التزامی باشد: plaise aux dieu (ciel) que حاکی از نوعی آرزومندیِ واقعی و بالقوه ممکن است، معادل نزدیکش به فارسی، «ای‌کاش»، یا «خداکند» است. اما اگر زمان فعل گذشته‌ی استمراری التزامی باشد: plût au dieu (ciel) que بیان‌گرِ آرزویی غیرواقعی و نابرآوردنی است. برای این حالت دوم ما در فارسی می‌توانیم همان معادلِ « ای‌کاش» را به کار ببریم اما معنایش با « ای‌کاش» ِ قابلِ تحققِ نوعِ اول یکی نیست. و در این صورتِ دوم، دیگر « خداکند» و « ای‌کاش» مترادف نیستند.
مثال‌هایی بزنیم:
ای کاش او بیاید. خدا کند او بیاید. آرزویی که برآورده شدنش قابل‌تصور است و گویای حرمانی محتوم نیست.
اما اگر زمانِ فعل تغییر کند، «ای‌کاش» معنایی دیگر هم می‌تواند پیدا کند که دیگر با « خدا کند» یکی نیست:
ای کاش او می‌آمد. بیان‌گر آرزوی اتفاقی است که نیفتاده است.
در همین معنا:
ای کاش می‌مردم (مرده بودم) و تو را به این روز نمی‌دیدم.
ای کاش که جای آرمیدن بودی.
ای کاش می‌توانستم من خون رگان خود را قطره‌قطره بگریم تا باورم کنند.

دیگر به‌هیچ‌رو نمی‌توان عبارتِ « خدا کند» را به جای « ای کاش» به کار برد.

در زبان فرانسوی، عبارتِ plût au dieu (ciel) que بر چنین حالتی دلالت دارد، گرچه کلمه‌ی « خدا یا آسمان» در آن به‌کار رفته است اما با «خدا کند» در فارسی به یک معنا نیست.
اشاره به این نکته هم لازم است: این عبارت به صورتی که در متنِ مالدورُر هم آمده، نوعی معادل‌گذاری و گرته‌برداری از روی عبارتِ لاتینی Utinam در کتاب‌های دستور زبان است: به معنی «فقط اگر می‌شد» یا کاش می‌شد، یا باشد تا. و کاربردش توسط ایزودور دوکاس خالی از طعنه‌ی ادبی نیست.
بنابراین حتا اگر بخواهیم در انتخابِ معادلی فارسی اصرار ورزیم که همانند عبارت فرانسوی حاوی کلمه‌ی «خدا» باشد، باز باید دلالتِ ضمنی بر محال بودن این آرزو را برسانیم. مثلاً « خدایا چه می‌شد اگر»، یا « خدایا کاش می‌شد».

معادل‌گذاری‌های نه چندان دقیق دیگری هم در این ‌سطرها از ترجمه‌ی مدیا کاشیگر دیدم که به نظرم با اندکی دقت می‌توانست رساتر و وفادارتر باشد. در مقابل‌شان معادل‌های اجمالاً پیش‌نهادی خودم را می‌آورم:
désolé : متروک ــــ محنت‌زده
Pages :برگ‌ها ــــ صفحات
tension: فشار ــــ تنش
défiance : تردیدها ــــ بدگمانی‌‌،
savourer : مزه کردن ـــ با لذت چشیدن، از مزه لذت بردن
la contemplation auguste de la face maternelle : تماشای جلالِ صورتِ مادر ــ نظاره‌ی فرخنده‌ی سیمای مادری
méditant beaucoup : بسیار اندیشه‌ورز ـــ غرقِ تأمل
personne raisonnable : شخصی منطقی ـــ شخصی معقول
conséquemment son bec aussi qu’elle fait claquer : و بنابراین منقار که بر هم می‌کوبد ــــ و متعاقباً منقارش را نیز که بر هم می‌ساید
son vieux cou, dégarni de plumes : گردنِ پیرِ پرپیراسته‌اش ــــ گردنِ پیرِ پرریخته‌اش
qui présagent l’orage qui s’approche de plus en plus : پیش‌آگهیِ توفان ـــ پیش‌نشانه‌ی توفانی که دم‌به‌دم نزدیک‌تر می‌شود.
aux autres grues inférieures en intelligence : دیگر درناهای به‌هوش زیرین ــــ دیگر درناهای باهوشمندیِ کهتر.
avec des yeux qui renferment l’expérience : با چشمانی نگهبانِ تجربه ـــــ با چشمانی حاوی تجربه
la pointe de la figure géométrique : سرِ شکلِ هندسی ــــ رأس (یا نوک) شکلِ هندسی
soit à bâbord, soit à tribord, comme un habile capitaine : همانند ناخدایی ماهر به راست یا چپ ـــ ترجمه و معنی درست است، اما اصطلاحات و فضای ملوانی و ناخدایی و کشتی‌رانی حذف شده است. شاید افزودن کلمه‌ی سکان یا سکان‌داری این نقص را تا حدودی برطرف کند.
manœuvrant avec des ailes : به‌فرمانِ بال‌هایی ــــ با به راه‌انداختن یا با به‌کار گرفتنِ، بال‌هایی
un autre chemin philosophique et plus sûr. prend ainsi: راهی دیگر در پیش می‌گیرد، به‌فلسفه‌تر و مطمئن‌تر. ـــــــ راهِ فلسفی و مطمئن‌تر دیگری در پیش می‌گیرد.

در فرصتِ بعدی ترجمه‌ی خودم را همراه با ترجمه‌ی مدیا کاشیگر از این قطعه‌ی کوتاه می‌آورم.

افزودن دیدگاه

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

بایگانی

برچسب‌ها