چرا و چگونه از « جلیقه‌زردها » باشیم؟

 

چرا و چگونه از « جلیقه‌زردها » باشیم؟

نوشته‌ی آلَن بیر Alain Bihr

 

دیگر لازم نیست وسعت جنبشی را یادآوری کرد که چیزی جز سورپریزِ عمومیِ ناشی از راه‌افتادن‌اش با آن برابری نمی‌کند و دیرَند و رایکال‌شدن‌اش نیز این سورپریز را تداوم بخشیده است. در عوض اما، خودِ موجودیت و فراشدِ این جنبش همچنان به طرح پرسش‌هایی نظری و سیاسی دامن می‌زند.

سرشتارهای جامعه‌شناسیکِ جنبش

گزارش‌های روزنامه‌نگارانه‌ای که در گرماگرم رویدادها عرضه شده همانندِ مشاهداتِ فعالان سیاسیِ شرکت‌کننده در جنبش سدمعبرها، این امکان را میسر ساخته که دگرگنی [ hétérogénéité ] آن از لحاظ ترکیبِ طبقاتی و در مغایرت با تمرکزیابیِ مکانیِ آن خاطرنشان شود[1].

ترکیبِ چندطبقه‌ای [ pluriclassiste ] این جنبش چندان جای تردید نیست، بااین‌حال بخش عمده‌ی آن از پرولترها ( کارگران و کارمندان، چه مزدبگیر و چه غیرمزدبگیر ) تشکیل‌شده که به آن‌ها اعضای لایه‌های پایین‌ترِ متعلق به بخشِ نظارت و سرکارگری ( متصدیان سرپرستی، تکنیسین‌ها ) یا خرده‌بورژوازی ( عمدتاً پیشه‌وری و غالباً مرکب از تأسیس‌کنندگان شرکت‌های کوچکی که خودشان اداره می‌کنند، همچنین خرده‌بورژوازی دهقانی و حتا اندیشه‌کار [ در تمایز با دستی‌کار ]، برای مثال پرستاران آزادکار ) و حتا عناصری از ‌کارفرمایان خرده‌پا افزوده شده است. همچنین می‌توان از حضور زنان و بازنشستگان در ابعادی بسیار مهم‌تر از آن‌چه معمولاً در بسیج‌ها و تظاهرات دیده می‌شد یاد کرد.

اگر این دگرگنی به جنبش آسیب نزده است از آن‌روست که همگان بر سر شماری از نقاطِ مشترک که همگرایی‌شان را ممکن ساخته هم‌نظر اند. آن‌ها همگی قربانیانِ سیاست‌های ریاضت‌کشانه‌ای هستند که توسط مجموعه‌ی حکومت‌ها طی چهار دهه‌ی گذشته به اجرا گذاشته شده است. ترجمانِ این سیاست‌ها برای این مردم عبارت است از اُفت و خرابیِ شرایطِ اشتغال، کار و درآمد؛ دشواری روزافزون برای « گذرانِ معیشت تا آخر هر ماه »؛ اضطراب روزافزون از فردای خود و خویشان ( به‌ویژه فرزندان )؛ افت و خرابی و حتا ازبین رفتنِ خدماتِ عمومی و تجهیزات جمعی‌یی که سابقاً هنوز به آن دسترسی داشتند؛ احساس این که دیگر از هیچ‌سو نمایندگی نمی‌شوند، از سوی هیچ‌کس ( به‌ویژه سازمان‌های سندیکایی، حرفه‌ای، سیاسی) به حساب نمی‌آیند و مورد اعتنا و توجه قرار نمی‌گیرند، جز گاهی از سوی شهرداران ( که آن‌ها هم مدام از قدرت‌شان کاسته می‌شود )؛ احساس این که حکومت‌گران دولتی  که تمام چشم و گوش و صدای‌شان متوجه « قافله‌سالاران »[2] است، آن‌ها را وانهاده، به حالِ خود رها کرده و صریحاً مورد تحقیر قرار داده‌اند. با این حال همین « سلب‌مالکیت‌شدگان» [ نادارها] هنوز از آن توانِ جمعی که برآمده از همبستگیِ محلی است برخوردار اند که پایه‌اش روابط خویشاوندی و همسایگی، برآمده از شناخت و بازشناسیِ متقابل، و همچنین  کلِ یک « اقتصادِ زیرزمینی » مبتنی‌بر همیاری و کمک‌متقابل، تبادلِ خدمات، دهش و دهشِ متقابل است که فراتر از بقا و زنده‌مانی به آن‌ها امکان می‌دهد « از پس‌اش برآیند ». به چند و چون مشارکت زنان و مردان  در عملیاتی که « جلیقه‌زردها » در این سرمای زمستانی آن‌هم چندین روز پیاپی و گاه بیش از ده روز پیش برده‌اند، بدون چنین بستری نمی‌توان پی برد.

دومین سرشتارِ جامعه‌شناسیک مهمِ این جنبش جاگرفتن‌اش در مناطق روستاییِ پیراشهری rural périurbain است. دلیلِ این امر آن است که براثرِ افزایش قیمتِ زمین و مسکنِ شهری و امتدادیابی بی‌رویه و یکنواخت فضای شهرها ( توسعه‌ی پدیده‌ی شهروستا rurbain ) دسته‌های اجتماعیِ یادشده بیش از پیش از مراکز شهری و حتا حومه‌های بلافاصله‌ی شهری رانده شده‌اند. از سوی دیگر، در این فضا وابستگی به خودروهای فردی بسیار شدید است: هر خانواری باید دست‌کم یک خودرو داشته باشد، نه فقط برای رفتن به سرِ کار، بلکه همچنین برای خریدهای روزانه، بردن بچه‌ها به مدرسه و به فعالیت‌های مرتبط به مدرسه، مراجعه به پزشک، انجام کارهای مبرم اداری، شرکت در فعالیت‌های انجمنیِ محلی، و غیره به دلیلِ تمرکزیابیِ روزافزونِ تجهیزات و خدماتِ خصوصی و عمومی در مراکز یا حومه‌های شهری، غیاب یا کمبودِ امکاناتِ ترابریِ عمومی و اشتراکی، ارجحیت دادن به سکونت‌یابی فردی و دامن زدن به پراکندگیِ اماکن مسکونی.

از همین‌جا برمی‌خیزد خصلتِ اجباری هزینه‌های بنزین برای این خانوارها[3] و، بنابراین، با توجه به نااستواری بودجه‌ی آن‌ها، حساسیتِ شدیدشان به قیمت فراورده‌های سوختی. افزایش مدوام این قیمت‌ها طی ماه‌های اخیر، به دنبال نرخ نفت در بازار جهانی، اعلام افزایشِ آن‌ها در آینده‌ی نزدیک، ( اول ژانویه، افزایش ۵/۶ درصد در هر لیتر گازوئیل، و ۹/۲ درصد برای هر لیتر بنزین کم‌سُرب) بر اثر سنگین‌شدن نرخ عوارضِ داخلیِ مصرف محصولات انرژیایی ( TICPE). این‌ها مثل قطره‌ آبی بود که بشکه‌ی باروت را به آتش کشید! خاصه آن‌که، از آن‌جایی که عوارض گازوئیل تا مدت‌ها نسبت به سایر مواد سوختی زیر قیمت عرضه می‌شد، ۶۰ درصد از تعداد خودروهای فردی امروزه هنوز با موتور دیزل کار می‌کنند. گزینه‌‌ی جلیقه‌زردها در شیوه‌ی عمل‌شان نیز از همین شرایط ناشی می‌شود ( مسدود کردن یا کندکردن رفت‌وآمد خودروها برای حساس کردن رانندگان به مشکلات موجود) و نیز انتخاب نمادِ تجمع و به‌هم‌پیوستن‌شان ( همان جلیقه‌ی زرد معروف ).

 

سرشتارهای سیاسی و ایده‌ئولوژیکِ جنبش

ترکیب جامعه‌شناسیک جنبش می‌تواند در ابعادی اساسی برای توضیح محدودیت‌های خاستگاهی آن از لحاظ سیاسی و ایده‌ئولوژیک کافی باشد. مطالباتِ بلافاصله‌ی آن به درخواستِ کاهش قیمت بنزین و گازوئیل، به‌خصوص ۶۰ درصد عوارضی که در تعیین این قیمت به کار می‌رود، محدود ماند. اما این بُعدِ ضدمالیاتی فقط جنبه‌ای کوچک از سیاستِ مالیاتی دولتِ حاکم را نشانه گرفت بی‌آن‌که مجموعه‌ی این سیاست را زیر سئوال ببرد، به‌خصوص افزایشِ مالیاتِ غیرمستقیم به سودِ مالیات‌بندی مستقیم و، در دلِ همین مالیات‌بندی مستقیم، مالیات‌بندی بر درآمدهای کار به سودِ درآمدهای سرمایه، و بنابراین به سودِ درآمدهای بالا و ثروت‌های بزرگ: کاهشِ نرخِ مالیات بر شرکت‌ها و مؤسسات، لایحه‌ی مالیاتی موسوم به flat tax توسط دولت ماکرون در مورد درآمدهای سرمایه، حذفِ مالیات از بخش‌های بالایی درآمد، ( IRPP )، حذفِ مالیاتِ همبستگی بر ثروت (ISF)[4]. و « جلیقه‌زردها » به یک موضوع دیگر نیز بلافاصله اعتراض نکردند، یعنی به تخصیص مالیات‌های وصول‌شده ( از لحاظ هزینه‌های عمومی ) باز هم به سود سرمایه ( برای مثال، اعتبار مربوط به رقابت‌مندیِ اشتغال ــ CICE ــ با مبلغی بالغ بر  صد و ده میلیارد یورو در دوره‌ای پنج ساله ) به زیانِ کار ( قطع‌کردن صریحِ مبالغی از تأمین هزینه‌ی خدماتِ عمومی و تجهیزات جمعی، که قسمتی از آن بخشِ اجتماعی‌شده‌ی دستمزدها را تشکیل می‌دهد ). اما چنین محدودیت‌هایی در جنبش از سوی جمعیت‌هایی از مردم که اکثریتِ عظیمی در میان آن‌ها تا کنون هیچ تجربه‌ یا آموزش سیاسی نداشته اند و این نخستین بسیج‌شدنِ مطالباتی‌شان بوده است، پیشاپیش تعجب‌برانگیز نبود.

با استدلال‌هایی بر مبنای چنین محدودیت‌های بلافاصله‌ای بود که صداهای مختلفی برای بی‌اعتبار کردنِ جنبش، یا دست‌کم، ایجاد سوءظن در قبال آن، بلند شد. از تحقیرِ معمولی « قافله‌سالاران » که معطوف به « مردم فرومایه » است بگذریم. آن‌چه تعجب‌آورتر و نگران‌کننده‌تر بود صداهایی بود که از زبان چپ و حتا چپ افراطی شنیده شد که صفتِ « پوژادیستی » برای این جنبش قائل شدند. در نیمه‌ی دوم سال‌های ۱۹۵۰، پوژادیسم Poujadisme نام جنبشی بود اساساً مرکب از عناصری از خرده‌بورژوازی ( به‌ویژه خرده‌بورژوازی تجاری ) و سرمایه‌‌ی کوچک که با رخنه‌ی سرمایه‌ی بزرگ ( در حال تبدیل‌شدن به وضعیتی اولیگوپولیستی ) در شاخه‌های از صنعت، تجارت و خدمات، و نیز بر اثر برپاییِ نهادهای ویژه‌ی سازش فوردیستی میان سرمایه و کارِ دستمزدی ( مخصوصاً ایجاد بیمه‌ی اجتماعی ) مورد تهدید قرار گرفته بود. حال آن‌که وجه غالبِ جنبشِ کنونی را عناصری از پرولتاریا می‌سازد که از‌هم‌پاشیده‌شدنِ مداومِ دستاوردهای سازشِ فوردیستی زندگی‌شان را تهدید می‌کند. تنها نقطه مشترک این جنبش با جنبش پوژادیسم ضدمالیات بودن آن است، اما اگر این ویژگی برای جنبش پوژادیستی یک نقطه‌ی تثبیت‌شدن بود، جنبش کنونیِ جلیقه‌زردها، همان‌گونه که در ادامه‌ی این بررسی خواهیم دید، حالا دیگر از آن فراگذشته است.

« جان‌های زیبا [نازک‌طبعان] » چپ و بخشی از چپ افراطی هم این جنبش را متهم کردند که دنباله‌روِ راستِ سفت‌وسخت و راستِ افراطی است. طرح این اتهام‌ها بر پایه‌ی مشاهده‌ی حرف‌ها، شعارها و رفتارهایی جنسیتی و نژادپرستانه‌ در جمع‌هایی از « جلیقه‌زردها » بود؛ یعنی حضور نمادها و علامت‌های شاخصِ راست یا راستِ افراطیِ ناسیونالیست و ملیت‌گرا ( پرچم سه رنگِ فرانسه، سرود ملی مارسی‌یز )؛ حمایتِ بلافاصله‌ی برخی از سرکردگانِ راستِ افراطی یا افراطی‌ راست ( لوپن، دوپونیان، وَکیه ) که سعی کرده بودند جنبش را به سود مقاصدِ خودشان مصادره به مطلوب کنند؛ و سرانجام شرکتِ بعضی از فعالانِ راستِ افراطی در برخی از جمع‌های جلیقه‌زردها.

هر چند جلیقه‌زردها بارها اعلام کرده‌اند که خود را « غیرسیاسی » می‌دانند ( و درست است که چنین صفتی بیشتر معرفِ راستی‌ها است )، اما به هرحال به اتهامات یادشده می‌توان چنین پاسخ داد: گذشته از این‌که کردارها و گفتارهای نژاد‌پرستانه یا جنسیتی در درون جنبش جلیقه‌زردها در اقلیت بوده است، متأسفانه رفتارهای جنسیتی و نژادپرستانه در انحصار جلیقه‌زردها نیست. از این دیدگاه، فعالان سیاسی و سازمان‌های چپ و چپ افراطی بهتر است اول جلو خانه‌ی خود را جارو کنند. به‌علاوه، منتظر شدن تا این که یک جنبش مردمیِ خودجوش از لحاظ ایده‌ئولوژیک ناب و خالص باشد تا بتوان از آن دفاع کرد، برابر است با محکوم‌کردن خود به ناتوانی و سرنا را از سرِ گشادش زدن : یعنی نقطه‌ی مقصد را نقطه‌ی عزیمت قراردادن. از سوی دیگر، این که پرچم سه رنگ و سرود مارسی‌یز نشانه‌های شاخصِ فقط راستِ افراطیِ ناسیونالیست باشد، جای چون‌وچرا دارد: می‌توان میراثِ انقلابی مرتبط با آن را به یاد آورد، یعنی یگانه میراثی که مردمِ محروم‌شده از هرگونه میراث انقلابی دیگری در اختیار دارند. و سرانجام و به‌ویژه این که، آن‌چه باید هشداردهنده باشد نه چندان حضور عناصری از راست و افراطی‌های ناسیونالیست‌ِ آن، بلکه غیابِ چپ و چپ افراطی به‌منظور تقابل با آن‌ها و بیرون راندن‌شان از این جنبش است.

 

نقدِ رویکردِ سازمان‌های سندیکایی و سیاسیِ چپ و بخشی از چپِ افراطی

آری، این سازمان‌ها در مجموع، و دست‌کم در ابتدا، از این جنبش کناره‌جویی کردند. از لحاظ سیاسی، از سوی حزب سوسیالیست (PS) که هنوز از ریختن پر و بال‌هایش در سال گذشته کمر راست نکرده است، و حزب کمونیست ( که مشغول کنگره‌اش بود ) حمایتی زورکی و توأم با اکراه ابراز شد. از سوی فرانسه‌ی نامطیع ( FI )، حزب جدید ضدکاپیتالیست ( NPA) و آلترناتیو لیبرتر (AL) پشتیبانی راسخ‌تری اعلام شد بی‌آن‌که به شرکتِ فراگیر نیروهاهاشان در جنبش فراخوان بدهند ــ به استثنای موضع‌گیری‌های فردی ( روفَن، بُزانسنو، پوتو). از سوی سازمان‌های سندیکایی هم با طیفی از رویکردها مواجه بودیم که از بی‌تفاوتی تا بدگمانیِ آشکارِ نزدیک‌به خصومت را دربرمی‌گرفت (جایزه‌ی اول در این زمینه طبق معمول به سندیکای CFDT تعلق گرفت که دبیرکل‌اش در این جنبش « شکلی از توتالیتاریسم » دید ) ــ در این مورد نیز استثناهایی وجود داشت هم از سوی ساختارهای محلی یا فدرالِ سندیکای CGT،  سندیکای SUD در بخش صنعت، اداره‌ی پست و تلگراف؛ و نیز در سندیکای FO بخش ترابری) و هم صد البته از سوی برخی از فعالان یا اعضای این سندیکاها که، برعکس، سریعاً در جهتی مخالف کادر رهبری دست به انتخاب زدند.

دلایل چنین رویکردی متعدد است. از جمله: انتقادهایی که پیش‌تر به آن اشاره کردیم همراه با این اتهام که جنبش به نفع کارفرمایان بخشِ صنعتِ ترابری عمل می‌کند! در صورتی که کارفرمایان یادشده در ابتدا از سرلوحه‌ی مطالبات جنبش ( کاهش قیمت مواد سوخت ) پشیتبانی کردند اما به‌سرعت آن را پس گرفتند و به سدِ معبرها اعتراض کردند. اما دلیل عمیق‌تری که در این رویکرد نقش دارد عناد و مخالفتِ اعتقادی و اصولی با جنبش‌های اجتماعی خودجوش ( جنبش جلیقه‌زردها با طوماری به راه افتاد که روی « شبکه‌های اجتماعی » پخش شد ) از سوی ستادهایی است که عادت دارند لشگرهاشان را در جاها و زمان‌هایی که فقط خودشان در باره‌اش تصمیم می‌گیرند به راه‌پیمایی و رژه درآورند. و سرانجام، باید بیرون‌بودن آن‌ها از مجموعه‌ی این بخش از لایه‌های مردمی را خاطرنشان کرد، و این‌که سازمان‌های یادشده هیچ شاخه‌دوانی و پیوندی با این لایه‌ها ندارند ( یا دیگر ندارند ) و این لایه‌ها برای آن‌ها همان‌قدر بیگانه و نامرئی شده اند که برای قدرت هستند. و همین نکته زبان حال بسیار گویایی است از لنگرگاه نداشتنِ آن‌ها در « کشورِ واقعی »، امری که موجب شد تا این به‌اصطلاح پیش‌آهنگان از این جنبشِ مردمی، دست‌کم در آغازِ آن، عقب بمانند.

بدیهی است که چنین رویکردی نه فقط یک اشتباه بلکه یک خطای سیاسی وخیم است. به‌یقین جنبشِ جلیقه‌زردها جنبشی همنهاده [composite] است که به گرایش‌هایی ناهمگرا و آبستنِ ممکن‌های متضاد تقسیم شده است. پلاتفورم مطالباتیِ اولیه‌اش فقیر و افقِ سیاسی‌اش محدود ( اگر نگوییم ناموجود ) بود. اما پتانسیل مبارزاتی‌اش عظیم بوده و هست، و این را هم غنی‌شدن پلاتفورم مطالباتی و هم وسعت‌یابیِ افق سیاسی‌اش تا هم‌اکنون نیز نشان داده است[5]. و مشخصاً رسالت سازمان‌های سندیکایی و سیاسیِ ضدکاپیتالیستی باید این باشد که در بطن و در کنارِ این جنبش مداخله کنند تا این فراروندِ مضاعف را تسریع کنند و جنبش را به سویی جهت‌دهند که در کلیت‌اش با منافع طبقاتیِ اعضای آن سازگار باشد.

 

پیش‌نهادهایی برای دوام‌بخشیدن، گسترش‌دادن و تقویت‌کردنِ جنبش

نخست این‌که باید اکیداً  از مداخله در مقام درس‌دهنده، و به‌خصوص از ایجاد این احساس که قصدِ مصادره‌ی جنبش به سود فلان سازمان و بهمان برنامه‌ی سیاسی معیّن در میان است پرهیز کرد. برعکس، باید از خودمختاری کاملِ جنبش در قبال نیروهای بیرونی و از دموکراسیِ درونیِ آن دفاع کرد. باید به همین اکتفا کرد که در درون جنبش به دفاع از شماری از پیش‌نهادها پرداخت که من برخی از آن‌ها را در این‌جا به بحث می‌گذارم:

در ارتباط با شکل‌های سازمان‌یابی. ترویج و اعتلای دموکراسیِ مجمع‌محور در جمع‌های ایجادشده. تبدیل هر گردهمایی به جایی برای بحث و مشورت با یکدیگر. دفاع از خودمختاری جمع‌های محلی همزمان با دفاع از طرح ایجاد وسیع‌ترین هماهنگیِ ممکن میان مجمع‌های محلی بر پایه‌ی منطقه‌ای، بنابر معیارهایی که خودشان در تعریفِ منطقه دارند. وکالت‌دادن اکید به افراد اعزامی به محلِ هماهنگی‌هایی یادشده. نپذیرفتن شکل‌گیریِ به‌اصطلاح نمایندگان ملی با مأموریت مذاکره با هیئتِ دولت. در عوض، انجام هر گونه تلاش ممکن برای فراهم‌ساختن زمینه‌ی نزدیک‌شدن به سازمان‌ها و جنبش‌هایی که از جنبش طرفداری کرده و از آن حمایت می‌کنند، بدون آن‌که هیچ‌یک از دو طرف قصد ابزارسازی از دیگری را داشته باشد. این نزدیکی نخست می‌تواند با سازمان‌ها و جنبش‌هایی باشد ( عمدتاً سازمان‌های سندیکایی و جنبش‌های دانش‌آموزی و دانش‌جویی ) که تا هم‌اکنون نیز به کنش‌های مطالباتی در عرصه‌ی خودشان دست زده‌اند. زیرا پتانسیلِ نارضایتی و شورش در سراسر کشور عظیم است، گواهِ این موضوع صحنه‌های طغیانِ شنبه اول دسامبر در پاریس و در شهرستان‌ها ( مارسی، سنت ـ ‌اتی‌ین، لو پویی ـ آن ـ وُله، تور ) بود که کارِ تنها « کاسورها » [ اموال شکننان ] همیشگی هم نبود.

در ارتباط با محتوای مطالباتی. پیش‌نهادِ تدوینِ یک پلاتفورمِ مطالباتی دربرگیرنده‌ی مطالبات بلافاصله همراه با دفاع از ضرورتِ توسعه و تعیمقِ آن‌ها. به عنوان نمونه:

  • کاهشِ فوری قیمتِ مواد سوخت به وساطتِ نرخ عوارضِ داخلیِ مصرف محصولات انرژیایی ( TICPE)، که در حال حاضر چهارمین منبع درآمدهای مالیاتی دولت است. ( پس از TVA، مالیات بر ارزش افزوده، و IRPP و IS مالیات بر شرکت‌ها ).
  • بازارزش‌گذاریِ قویِ درآمدهای اصلی لایه‌های مردمی بسیج‌شده : رساندنِ SMIC ( حداقل دستمزد ) و حقوق بازنشستگی به سطح میانگین دستمزدهای فعلی ( تقریباً ۱۷۰۰ یورو )؛ بازارزش‌گذاری هم‌ارزِ این مبلغ برای مجموعه‌ی خدمات و اعانه‌های اجتماعی؛ رساندن حداقلِ اعانه‌های اجتماعی به سطحی بالاتر از خط فقرِ کنونی ( مثلاً به ۱۲۰۰ یورو ).
  • اتخاذ و اجرای اضطراریِ برنامه‌ای برای مبارزه با فقر و بینوایی. اسکان دادن همه‌ی کارتن‌خواب‌ها در منازلِ مسکونیِ خالی همان‌طور که قانون آن را مجاز دانسته است.
  • وضع‌کردن چارچوبی برای اجاره‌ها. تعیین برنامه‌ای چندین‌ساله به‌منظور ایزوله‌کردن ساختمان همه‌ی خانه‌ها، چه اجتماعی باشند چه نباشند، به هزینه‌ی دارایی‌های عمومی. این اقدام می‌تواند با خانه‌هایی شروع شود که خانوارهای ساکن در آن‌ها از لحاظ تأمین انرژی در وضعیت دشوار و بی‌ثباتی هستند.
  • سبک‌کردن مالیات‌بندیِ غیرمستقیم ( مثلاً گسترشِ سبدِ کالاها و خدماتِ تابعِ کاهشِ مالیات بر ارزش افزوده همراه با تعیین سقفِ قیمت ــ به‌منظور جلوگیری از این که تفاوت مذبور را تاجران به جیب بزنند ). سبک‌کردن مالیات‌بندی مستقیمی که بر کار سنگینی می‌کند ( مثلاً مالیات‌های CSG پرداخت سهمِ اجتماعی تعمیم‌یافته ). سنگین‌کردن مالیات‌بندی بر سرمایه، درآمدهای بالا و ثروت‌های کلان؛ برقراری مجددِ لایه‌های بالای مالیاتیِ IRPP. افزایش نرخِ مالیات‌بندی بر درآمدهای ملکی به نامِ تأمینِ حمایتِ اجتماعی؛ تعرفه‌بندی قوی بر بخشِ سودهایی که به شکل سودِ سهام توزیع می‌شوند؛ افزایش میزان مالیات بر شرکت‌ها؛ برقراری مجدد مالیات بر ثروت‌های کلان: ISF. حذف CICE ( اعتبار مربوط به رقابت‌مندیِ اشتغال ) و مجموعه‌ی لانه‌های معافیتِ مالیاتی، و تخصیص مبالغ وصول‌شده به تأمین هزینه‌های تدبیرهای گوناگونِ زیست‌محیطی و اجتماعی.
  • اقدام به تعلیق و تعویق در پرداخت بدهیِ عمومی. گشایش یک آیین‌نامه‌ی حساب‌رسی برای تعیین بخش نامشروع و غیرقانونی این بدهی به منظور نپرداختنِ آن.
  • تدوین یک مطالبه‌نامه علیه افت و خرابیِ خدماتِ عمومی و، در جهت برعکس، برای تقویت این خدمات، به‌ویژه در زمینه‌ی ترابری ( بازگشاییِ خطوط بسته‌شده‌ی راه‌آهن محلی، رایگانیِ ترابری عمومی )، سلامت و بهداشت ( وضعِ یک دوره از حضور اجباری پزشکان جوان در مناطق محروم از خدمات پزشکی، بازگشایی بیمارستان‌ها و درمانگاه‌های بسته‌شده با دادن امکانات بیشتر به آن‌ها )، آموزش و پرورش ( بسته‌نشدن هیچ کلاسی در مدارس ابتدایی، ایجاد حداقل فاصله برای دسترسی دانش‌آموزان به دبیرستان‌ها و برقراری سرویس‌های رفت‌وآمد و امکانات تکمیلی برای فعالیت‌های پیراآموزشی ).
  • الغای مجموعه‌ی اقداماتی که قصدشان فروپاشاندن حمایتِ اجتماعی است: الغای اقداماتی که هزینه‌ی داروها را از پوشش بیمه‌ی اجتماعی بیرون گذاشته‌اند؛ برنامه‌ی اضطراری برای تجهیزِ بیمارستان‌های عمومی به وسایل و امکاناتِ بیشتر و کنارگذاشتن هرگونه یارانه‌پردازی به درمانگاه‌های خصوصی؛ برقراری حقِ برخورداری از بازنشستگی برای همه پس از سی سال فعالیت برمبنای ۷۵٪ از بالاترین درآمدِ ناخالص تا سقف دو برابرِ SMIC [ حداقل دستمزد ].[6]

در ارتباط با شکل‌های عمل. بدون رهاکردن عملیات کنونی سدمعبر یا کندکردن ترددِ خودروها در حاشیه‌ی شهرها ( برای بحث کردن با رانندگان و ترغیب‌کردشان به پیوستن به جنبش و شناساندن مطالبات به آن‌ها ) اتخاذ اشکالِ عملِ منطبق با مطالباتِ پیشین ( مثلاً بستن یا اشغال‌کردنِ اداره‌های خدماتِ عمومی برای پشتیبانی از مطالبات کارکنانِ این اداره‌ها و مطلع‌ساختنِ مردمِ مراجعه‌کننده از مطالباتِ این کارکنان؛ اشغال شهرداری‌ها، شوراهای استانی و منطقه‌ای، دفاتر کار نمایندگان و سناتورها برای مجبورکردن‌شان به انتقالِ مطالباتِ یادشده ).

و به نظر من، آن‌چه به ویژه ضروری است ارجحیت‌دادن به کنش‌های نامتمرکزشده اما هماهنگ‌شده‌ در شهرستان‌ها نسبت به کنش‌های تمرکزیافته در پاریس است: تا حداکثرِ اشخاص بتوانند در این کنش‌ها سهیم شوند؛ تا جمع‌های محلی بتوانند بر تصمیم‌گیری‌ها و تقویمِ‌شان مسلط باشند؛ تا سراسر کشور به‌تدریج فلج شود؛ تا دولت و به‌اصطلاح « قوای انتظامی »اش بر اثر اجبار به جابه‌جاشدن پیاپی برای مداخله در مکان‌های مختلف از رمق بیفتند.

ورای این پیش‌نهادها، که می‌توانند و می‌باید در درون جنبش به بحثِ جمعی گذاشته شوند، ضرورت و اضطرارِ اصلیْ مداخله در بطن جنبش به‌منظور قادرساختن‌اش به پیش‌رفتن تا نهایت ممکن است، و این مهم دیگر نباید در سازمان‌های سندیکایی و سیاسیِ ضدسرمایه‌داری محل بحث و مجادله باشد.

و این جنبش، نتیجه‌اش هر چه که باشد، آشکارکننده‌ی وجودِ گستره‌ای بی‌کران از لایه‌های مردمی بوده است؛ گستره‌ای که باید برای این سازمان‌ها در ماه‌ها و سال‌های آینده سرزمینِ واقعی رسالت‌شان را تشکیل دهد. در غیر این‌صورت نباید از دیدن این امر شگفتی و شکایت کنند که این لایه‌ها باز اندکی بیشتر تسلیم نواهای وسوسه‌انگیزِ راستِ افراطی شوند، یعنی همان‌هایی که می‌دانند چگونه آتش کینه‌توزی را تند کنند، بذر بیگانه‌هراسی و نژادپرستی در آن بکارند و به درخود خزیدنِ هویتی دامن زنند.

آلن بیر، ۲ دسامبر ۲۰۱۸

از آلن بیر و درباره‌ی او پیش‌تر در این وب‌سایت مقاله‌ی زیر منتشر شده است:

https://www.behrouzsafdari.com/?p=2231

 

[1] – آلن بیر در این زیرنویس به این نکته‌ی به قول خودش مستقیم‌تر و در پیوند با زیست و ذهنیت خودش اشاره می‌کند که دوسوم از سال را در  روستای کوچکی در نزدیکی شهرستان سن دیه دِ وُژ در شرق فرانسه زندگی می‌کند ( که از قضا در نزدیکی محل سکونت من هم هست و بنابراین من هم حرف‌اش را تأیید می‌کنم! ) و سپس با ذکر اسامی روستاهای مختلف در این منطقه می‌گوید که خودش در طول دو هفته‌ی اول جنبش شاهد شمار بسیار بالای اقدامات و سدمعبرها توسط جلیقه‌زردها در این منطقه بوده و خصلت فراگیر و توده‌ای این جنبش به نسبت ویژگی‌های جمعیتی آن را یادآور می‌شود.

[2] – در جنبش اخیر، بسیاری از جمله‌هایی که ماکرون در دو سال اخیر با تکبر و تحقیر به زبان آورده توسط مردم همچون سلاحی در نقد او و سیستم‌اش به کار می‌رود. مثلاً همین جمله‌ی «  les premiers de la cordée » ( نفرات اولِ صف،  سردم‌داران،) که ورد زبان ماکرون در ستایش ” افراد جلوافتاده، زرنگ و موفق جامعه ” بوده است.

[3] – این موضوع را به گونه‌ای مغتنم و به‌جا، میشل هوسون در مقاله‌ی « بنیان‌های خرده‌اقتصادیِ حماقت » یادآوردی کرده است:

http://alencontre.org/economie/les-fondements-microeconomiques-de-la-connerie.html

 

[4] – بنا بر ارزیابی OFCE ( نپاهشگاهِ فرانسوی اوضاع اقتصادی) ۵ ٪ از ثروت‌مندترین خانوارها اصلی‌ترین بهر‌مندان از سیاستِ سیاسی ــ مالیاتیِ دولت کنونی هستند، و این سیاست ( جدا از عواملِ دیگر ) باعث افزایش ۲/۲ ٪  قدرت خرید آن‌ها در پایان سال ۲۰۱۹ نسبت به پایان سال ۲۰۱۷ خواهد شد. در حالی ۵٪ از فقیرترین خانوارها فقط ۲/۰ ٪ به قدرت خریدشان اضافه خواهد شد، یعنی یازده برابر کمتر از ثروتمندان. رک:

https://www.ofce.sciences-po.fr/pdf/pbrief/2018/Pbrief30.pdf

 

[5] – در این زمینه می‌توان به این منابع رجوع کرد :

https://www.francetvinfo.fr/economie/transports/gilets-jaunes/zero-sdf-retraites-superieures-a-1-200-euros-salaire-maximum-a-15-000-euros-decouvrez-la-longue-liste-des-revendications-des-gilets-jaunes_3077265.html?fbclid=IwAR0JFfwjPHMqH28JEzSiLtdKp3_YuHGxEPoZAIhNBznMn6OIC4qaZXydFeA Cf. aussi la vidéo visible à l’adresse suivante : https://www.youtube.com/watch?v=gJV1gy9LUBg. Ainsi que la liste des revendications dans les «cahiers de doléances» publié, ce 2 décembre 2018, sur le site alencontre.org [https://alencontre.org/europe/france/france-debat-les-cahiers-de-doleances-des-gilets-jaunes.html]

 

[6] –  اکنون دیگر بخش بزرگی از این تدبیرها در پلاتفورم یادشده در زیرنویس قبل، گنجانده شده است.

افزودن دیدگاه

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

بایگانی

برچسب‌ها