اشاره‌ای گذرا به مرگ کاسترو و کاستریسم

 

 

این یادداشت را امروز در پاسخ به پیام دوستانی نوشتم که نظر مرا در این باره پرسیده بودند و خواهان متن‌هایی « منصفانه و نقادانه» در بررسی تجربه‌ی کاستریسم در کوبا شده بودند:

دوستان،

راستش خود من هم با دیدن واکنش‌های شیفتگان ایرانیِ کاستریسم به مرگ کاسترو، چندین بار به فکر نوشتن و نقد این گونه واکنش‌ها افتادم اما چون اساساً از افتادن به تلاطم هیجانات بابِ روز تا حد امکان پرهیز می‌کنم، تا کنون چیزی ننوشته‌ام. خواسته‌ای را که شما در پیامتان مطرح کرده بودید با رائول ونه‌گم و مصطفی خیاطی هم در میان گذاشتم. می‌دانید که سیتواسیونیست‌ها در همان دهه‌های شصت و هفتاد میلادی، یعنی در اوج ایده‌ئولوژی‌های مائوئیسم و کاستریسم، و تب‌وتاب طرفداری از آن‌ها در میان جریان‌های چپ، به نقد این ایده‌ئولوژی‌ها پرداختند. به هرحال نه رائول و نه مصطفی علاقه‌ای به پرداختن به این موضوع ندارند. مصطفی در یادداشت‌اش به من نوشته است: « این تحریک‌شدگی‌های گذرا به همان سرعتی که پدیدار می‌شوند ناپدید خواهند شد. کاسترو در انقلابی شرکت کرد که همه‌ی مردمان به آن درود گفتند. سپس کاسترو جز استالینیسم، که هرگز خواهانِ چنین انقلابی نبود، الگویی نیافت تا به « ساختن سوسیالیسم »  در کوبا بپردازد. باقی ماجرا را همه می‌دانند. جوانان کرانه‌های خزر نیز، همچون باقی مردم دنیا تا دو سه روز دیگر کاسترو و کاستریسم را فراموش خواهند کرد. پس حرف زدن از جنازه بی‌هوده است. به هرحال برای کنجکاوان به قدر کافی نوشیدنی و خوردنی روی اینترنت پیدا می‌شود.»

شما در پیام‌تان خواهان متن‌هایی شده‌اید « که تجربهٔ کوبا و فیدل کاسترو رو منصفانه و نقادانه بررسی کرده باشند [زیرا]   نبرد و مقاومت در مقابل امریکا از طرفی و سرنوشت بعدی دولت کوبا بی‌شک درسهای زیادی برای مردم در قرن حاضر دارد.»

آیا تکیه بر « منصفانه و نقادانه » بودن بررسی حاکی از این هراس رایج نیست که مبادا با نقد کاستریسم و تجربه‌ی اسف‌بار انقلاب کوبا به « طرفداری از امپریالیسم » متهم شوید؟ یعنی همان اتهامی که دم و دستگاه کاستریسم، از روی الگوی استالینیسم، برای سرکوب نقد و منتقدان برپا کردند و نگه داشتند.

از کدام « نبرد و مقاومت در مقابل امریکا » سخن می‌گویید؟ جنگ زرگری، دیپلوماتیک، « جنگ سرد » میان اردوگاه‌های رقیب، حتا اگر چشم و چار یکدیگر را هم در آورند، نبرد برای بهبود کیفیت زندگی، آزادی و کرامتِ انسانی نیست. همه‌ی این دولت‌های رقیب کارشان استثمار و سلطه‌گری بوده و هست. چهل سال پیش صدای امثال من در ایران ناشنیده ماند که امپریالیسم، نه یک شیطان بزرگ در بیرون از مرزها بلکه  سلطه‌ی رابطه‌ای اجتماعی در درون کشورها است.

هر انسانی که خواهان برچیدنِ ستم و ارباب‌سالاری اجتماعی در جهان کنونی است، باید از خود بپرسد که آیا کاسترو و کاستریسم، خود چهره‌ای از ستم و ارباب‌سالاری نبوده است؟

نباید مرعوب ایده‌ئولوژی‌ها شد، خاصه که آن‌هایی که داعیه‌ی آزادی و برابری دارند، موذی‌تر و مخرب‌تر عمل می‌کنند.

با بهترین آرزوها،

 

افزودن دیدگاه

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

بایگانی

برچسب‌ها