جودیت باتلر ِ آشفته در ترجمه‌ای مغشوش، نگاه مرکب یا جهلِ مرکب

tour-de-Babel-

در سایت پروبلماتیکا متنی از جودیت باتلر، به ترجمه‌ی سمیرا رشیدپور منتشر شده است. من سه سال پیش به دنبال آشنایی از طریق تبادل چند ئیمیل،  در سفری به تهران با سمیرا رشیدپور دیدار کردم. او و چند تن از دوستانش با صمیمت و مهربانی از من برای شرکت در جلسه‌ای برای گفتگو در باره‌ی کتاب جامعه‌ی نمایش و جنبش سیتواسیونیستی دعوت کردند. چندی پس از آن همین دوستان سایتی به نام پروبلماتیکا راه‌اندازی کردند. موضوعِ انتشار ترجمه‌ای اشتباه از « فقر و فلاکت در محیط دانشجویی» در این سایت، دومین علت تبادل‌نظر من با این دوستان بود، و مدتی پس از ارائه‌ی ترجمه‌ی خودم از این متن، مطلع شدم که آن‌ها متنِ یادشده را از روی سایت پروبلماتیکا برداشته‌اند.

در همان سفر، من کتابی از انی لوبرن به سمیرا رشیدپور دادم و درباره‌ی اهمیت نقدهای انی لوبرن بر جریان فمینیستی پسامدرن نکته‌هایی گفتم. و این گفتگو را نیز در راستای دو موضوع قبل دال بر همفکری و امکان همکاری برای معرفی و ترجمه‌ی آثاری از نقدِ رادیکال تلقی کردم.

با این پیش‌زمینه، من به راه‌اندازی سایت پروبلماتیکا نخست با نوعی اشتیاق و امیدواری برخورد ‌کردم. اما خیلی زود مأیوس شدم. همان مشکل و آفتِ اصلیِ نقد و نظر در ایران، گریبان‌گیر سایت پروبلماتیکا هم بود و هست: عدم انسجام در شناخت و تشخیصِ ارزش‌ها. نمونه‌ی بارز و حتا سمپتوم یا مرض‌نشانه‌ای این شناختِ بی‌انسجام این است که دوستان پروبلماتیکا همزمان هم به نقدِ رادیکال از نوع نقد سیتواسیونیستی ظاهراً روی خوش نشان می‌دهند و هم مبلغ و مروجِ آرای کسانی چون ژیژک و جودیت باتلر هستند. پس عجیب نیست که این تناقضِ عمیق بر مجموعه‌ی نظر و عمل این دوستان در سایت پروبلماتیکا سنگینی کند.

علتِ نوشتنِ یادداشت حاضر نخست شگفت‌زدگی من از دیدن ترجمه‌ی سمیرا رشیدپور از مصاحبه‌ای است که روزنامه‌ی اومانیته، ارگان حزب کمونیست فرانسه، با جودیت باتلر انجام داده است. این مصاحبه را روزنامه‌نگاری به نام پی‌یر شَی‌یان به تاریخِ ۱۰ ژانویه ۲۰۱۴ در روزنامه‌ی مزبور منتشر کرده است.

نام جودیت باتلر، به یمنِ رواج نظریه‌پردازانِ فرنچ‌تئوری برای بخشی از روشنفکران ایرانی نامی آشناست و از نظر برخی از فعالانِ فمینیست ایرانی متأسفانه جودیت باتلر چهره‌ای رادیکال قلمداد می‌شود. در کتابِ فرنچ‌تئوری و آواتارهایش، مقاله‌ی نسبتاً بلندی با عنوان « هجوم مطالعاتِ هویتِ جنسی، تأملاتی در باره‌ی مسئله‌ی کوییر» به نقد آرای جودیت باتلر و جریانِ فکریش اختصاص یافته است. نخستین پرسشی که با دیدنِ ترجمه‌ی این مصاحبه برایم پیش آمد این بود که آیا سمیرا رشیدپور کتابِ نقدِ فرنچ‌تئوری را خوانده است؟ آیا می‌داند که از دیدگاهِ نقد و اندیشه‌ی رادیکال، جودیت باتلر نیز همچون ژیژک، بدیو و باقی آواتارهای فرنچ‌تئوری منبعِ آلودگی ذهنی و به هرز بردنِ توان‌های اعتراضی به شمار می‌رود؟ و اگر با نقدِ یادشده موافق نیست و همچنان جودیت باتلر را یک اندیشمند رادیکال می‌داند چرا تاکنون واکنشی به آن نقد نشان نداده است؟

قصد من در این یادداشت پرداختن به آرای جودیت باتلر نیست، و خوانندگان را به مقاله‌ی یادشده در کتاب فرنچ‌تئوری و آواتارهایش ارجاع می‌دهم. اما علاوه بر شگفت‌زدگی‌ام از اقدام به ترجمه‌ی این مصاحبه، باید به نکته‌ی مهمی در باره‌ی کیفیتِ این ترجمه نیز اشاره کنم.

زبانِ نظریه‌پردازانِ فرنچ‌تئوری هذیان‌گونه است، و جودیت باتلر یکی از هذیان‌گوترین‌های آن‌هاست. من در همان مقاله‌ی یادشده در مواجهه با نقل‌قولی از باتلر در زیرنویسی به این موضوع اشاره کرده بودم: « وفاداری به نثرِ معناستیزِ جودیت باتلر ممکن نیست، و هر ترجمه‌ای هرچقدر هم بد، خواناتر از متنِ اصلی از آب در می‌آید. اما در ترجمه‌ای که از کتابِ باتلر Gender Trouble با عنوان « آشفتگیِ جنسیتی» به زبان فارسی منتشر شده، تشدید و تعمیقِ هذیان زبانی به اوج رسیده است. اگر برایتان مقدور است برای نمونه به ترجمه‌ی همین قسمت در ص. ۲۲۸ این کتاب به ترجمه‌ی امین قضایی نگاهی بیندازید.».

اما متنِ فرانسوی این مصاحبه، گرچه آغشته به همان مبهم‌گویی‌های اجق‌وجق به قصد ارعاب خواننده است، ولی جمله‌های ساده و عادی هم دارد. عجیب است که همین جمله‌های ساده نیز در ترجمه‌ی سمیرا رشیدپور غلط از کار درآمده است. من فقط به ذکر چند نمونه بسنده می‌کنم:

در عنوانِ اصلی مقاله کلمه‌ی فرانسوی genre آمده که معادلِ کلمه‌ی gender انگلیسی است. درست است که یافتن معادلِ سلیس و جاافتاده‌ای برای این واژه به فارسی دشوار است، اما هر چه باشد « معضل جنسیتی » نیست، بلکه بیشتر « هویتِ جنسیتی» است. به کار بردن کلمه‌ی « معضل» نوعی تحمیلِ بارِ معنایی، آن‌هم به معنای ایده‌ئولوژیکیِ موردنظر باتلر است.

Lorsque j’ai écrit ce texte, il y a maintenant vingt-quatre ans

ترجمه‌ی س.ر:

« وقتی آن را نوشتم بیست‌وچهار سالم بود»

در حالی‌که ترجمه‌ی درست‌اش این است:

وقتی بیست‌وچهار سال پیش این متن را نوشتم.

 

de ne pas seulement s’interroger sur ce que les femmes veulent, sur comment elles sont traitées, ou encore sur les droits qu’elles devraient avoir, mais de se demander comment la catégorie des femmes se définit et quelles significations politiques impliquent ces définitions.

ترجمه‌ی س.ر:

« فقط درباره‌ی چیزی که زنان می‌خواهند پرسشی مطرح نکنیم، بلکه بر سر این مسأله برویم که با آنها چطور رفتار می‌شود و همچنین درباره‌ی حقوقی که باید داشته باشند، اما از خودمان بپرسیم که دسته‌بندی زنان چگونه تعریف می‌شود و این تعاریف چه معناهای سیاسی‌ای ایجاب می‌کنند.»

در حالی‌که ترجمه‌ی درست‌اش این است:

فقط در باره‌ی آن‌چه زنان می‌خواهند، درباره‌ی چگونگی رفتار با آن‌ها یا حقوقی که می‌باید داشته باشند نپرسیم، بلکه از خود بپرسیم که …

 

On peut convenir que le pouvoir et la sexualité sont intimement liés et s’opposer encore à la domination. Et on peut admettre que la sexualité devrait être affirmée tout en s’interrogeant : quelle sexualité ? Et sous quelles conditions ? Ainsi, comme vous pouvez le noter, je n’accepte pas les termes de cette opposition.

 

ترجمه‌ی س.ر.:

«می‌توان پذیرفت که قدرت و سکسوالیته عمیقاً با همدیگر پیوند دارند و همچنین با سلطه مخالف‌اند. و می‌توان پذیرفت که سکسوالیته باید در عین به چالش کشیده شدن تصدیق بشود. کدام سکسوالیته؟ و تحت چه شرایطی؟ برای همین، همان‌طور که شما اشاره کردید من اصطلاحات خاص این اپوزیسیون را قبول نمی‌کنم.»

 

در صورتی‌که ترجمه‌ی درست‌اش این است:

می‌توان ضمن قبولِ پیوندِ تنگاتنگِ قدرت و سکسوالیته، بازهم با سلطه‌گری مقابله کرد. می‌توان پذیرفت که سکسوالیته باید، همراه با پرسشِ کدام سکسوالیته و تحت چه شرایطی، تصدیق شود. بنابراین همان‌طور که ملاحظه می‌کنید من حدهای این تقابل را قبول ندارم.

( کلمه‌ی terme در منطق به معنی شق و حد است، کلمه‌ی opposition هم اینجا اپوزیسیون سیاسی نیست، یک گزاره‌ی منطقی و به معنی تقابل است).

 

شاید ترجمه‌ی یک کتاب پانصد صفحه‌ای شماری لغزش و خطای ترجمه به همراه داشته باشد، اما وجود این همه اشتباه در ترجمه‌ی یک مصاحبه‌ی کوتاه نشانه‌ی چیست؟ سطح ناکافی شناختِ زبانِ مبداء؟ عدمِ آشنایی و سابقه‌ی ذهنی مترجم با مؤلف و موضوع مورد بحث؟ آن‌هم با این القاگری که پای معرفی یک نظریه‌پردازِ رادیکال در میان است؟ آیا مترجم واقعاً مؤلف و اثرش را می‌شناسد و با شناخت و علاقه‌ی عمیقی که به آن دارد می‌خواهد آن را به همزبانانِ خود معرفی کند؟

نمی‌دانم به چه زبان دوستانه‌ای باید سمیرا رشیدپور و دوستان سایت پروبلماتیکا را متوجه چنین کمبودها و بی‌انسجامی‌هایی کنم. این‌که خواست‌شان روشنگری است قابل احترام است، اما ما به نگاه مرکب نیاز داریم. برساختنِ جودیت‌باتلرها و ژیژک‌ها و سماجت به تقلید از مراجع فرنچ‌تئوری، آن‌هم با چنین کیفیتی از ترجمه، بر سردرگمی و جهل مرکب می‌افزاید.

 

 

 

 

یک دیدگاه

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

بایگانی

برچسب‌ها