پیش‌پاافتاده‌های بنیادی، بندهای ۱۸ و ۱۹

bde b 3

۱۸

همه‌ی تعارض‌‌های[۱] حل‌نشده و پشت‌سرگذاشته‌‌نشده[۲] ضعیف می‌شوند. این تعارضات نمی‌توانند جز با محصور ماندن در اشکالِ قدیمیِ پشت‌سرگذاشته‌‌نشده تحول یابند ( برای مثال هنرِ ضدفرهنگی در نمایشِ فرهنگی ). هرگونه اُپوزیسیونِ[۳] رادیکالِ ناپیروزمند یا جزئاً پیروزمند ــ که نتیجه‌شان یکی است ــ کم‌کم با تبدیل‌شدن به اپوزیسیونی رفورمیستی[۴] می‌پژمرد. اُپوزیسیون‌های برخه‌ای [ جزئی‌وار] همچون دندانه‌های چرخ‌دنده‌ها هستند، با هم جفت‌وجور می‌شوند و ماشین را، ماشینِ نمایش وقدرت را، می‌چرخانند.

اسطوره همه‌ی تعارض‌ها را در کهن‌الگویِ مانَوَی‌‌گرایی[۵] نگاه می‌داشت. در جامعه‌ای برخه‌ای کهن‌الگو را کجا می‌توان یافت؟ در حقیقت، نمایش چنان به نمایشِ سردرگمی، مغشوش‌سازی و هم‌ارزی‌ها تبدیل شده که امروزه خاطره‌ی تعارضاتِ قدیم، البته در شکلِ بی‌ارزش‌شده و غیر تهاجمی‌شان، همچون آخرین تلاشِ انسجام‌جویانه در سازمان‌دهی ظواهر به نظر می‌رسد. ما آماده‌ایم تا با گردآوریِ همه‌ی انرژیِ نهفته در تعارضاتِ قدیم و کاربستِ آن در یک مبارزه‌ی رادیکالِ قریب‌الوقوع هرگونه اثرِ آن خاطرات را بزداییم. از همه‌ی چشمه‌های مدفون‌شده توسط قدرت می‌تواند رودی فوران کند که برجستگی‌های جهان را تغییر خواهد داد.

همچون کاریکاتوری از تعارضات، قدرتْ هر کسی را وامی‌دارد تا لَه یا علیه بریژیت باردو، رُمانِ نو، سیتروئنِ ژیان، اسپاگتی، مِسکال، دامنِ کوتاه، سازمان ملل متحد، معارفِ قدیم، ملی‌کردن، جنگِ دماهسته‌ای، اتواستوپ [سفر مجانی]، و غیره موضع بگیرد. از همگان در باره‌ی همه‌ی جزئیات نظرخواهی می‌کنند تا بهتر بتوانند آن‌ها را از داشتنِ نظری درباره‌ی کلیت بازدارند. این ترفند، با همه‌ی سنگینی‌اش، می‌توانست با موفقیت همراه باشد چنان‌چه فروشندگانِ دوره‌گردی که خانه به خانه آن را عرضه می‌کنند به نوبه‌ی خود متوجهِ ازخودبیگانگی‌شان نمی‌شدند. بر انفعالِ تحمیلی بر توده‌های سلب‌مالکیت‌شده اکنون انفعالِ رشدیابنده‌ی رهبران و بازیگرانی افزوده می‌شود که مطیعِ قوانینِ انتزاعیِ بازار و نمایش اند و بهره‌مندی‌شان از اِعمالِ قدرتِ واقعی بر جهان هردم کاهش می‌یابد. از هم اکنون نشانه‌های عصیان در بازیگرانِ وُدِت [ستار‌گان] به چشم می‌خورد، بازیگرانی که تلاش می‌کنند از چنگِ تبلیغات بگریزند یا رهبرانی که از قدرتِ خودشان انتقاد می‌کنند، نمونه‌اش بریژیت باردو یا فیدل کاسترو[۶]. ابزارهای قدرت فرسوده می‌شوند، باید آن‌ها را تا آن‌جا به حساب آورد که از رده‌ی ابزارْ جایگاه‌ِ موجوداتی آزاد را برای خود مطالبه می‌کنند.

 

۱۹

آن‌گاه که شورش بردگان ساختارِ قدرت را با خطرِ زیروروشدن و  عاملِ پیوند‌دهنده‌ی استعلاها به مکانیسم تملکِ اختصاصی را با خطرِ برملاشدن مواجه ساخت، سر و کله‌ی مسیحیت پیدا شد تا به توسعه‌ی رفورمیسمی با سبکِ عظیم بپردازد، رفورمیسمی که مطالبه‌ی دموکراتیکِ مرکزی‌اش این بود که بردگان نه به واقعیتِ یک زندگیِ انسانی ــ امری که بدون افشای تملک‌گری در روندِ طردسازنده‌اش غیرممکن بود ــ بلکه به بی‌واقعیتیِ زندگانی‌ای دست یابند که منبعِ خوشبختی‌اش اساطیری است ( تقلید از مسیح به بهای آخرت ). چه چیزی تغییر کرده است؟ انتظارِ آخرت به انتظارِ فرداهای خوش تبدیل شده است، قربانی کردنِ زندگیِ واقعی و بی‌واسطه بهای خریدی است که در ازای آزادیِ موهومِ یک زندگیِ ظاهری پرداخته می‌شود. نمایش جایی است که در آن کارِ اجباری به ایثارِ رضایت‌مندانه تبدیل می‌شود. در جهانی که در آن کارْ شانتاژی برای زنده‌مانی است ، هیچ‌چیز  از فورمولِ « به هرکس به اندازه‌ی کارش » مشکوک‌تر نیست؛ بگذریم از فورمول « به هرکس به اندازه‌ی نیازهایش» در جهانی که نیازها در آن توسطِ قدرت تعیین می‌شوند. هر برساختی که بخواهد خود را به‌گونه‌ی خودمختار، بنابراین جزئی، تعریف کند و این امر را در نظر نگیرد که خودش در واقع در منفیتی تعریف می‌شود که همه‌چیز در آن معلّق است، در پروژه‌ی رفورمیستی [اصلاح‌طلبانه‌] قرار می‌گیرد. چنین برساختی مدعی است بر شن‌های روان چنان‌ جا گرفته که گویی راهی بتُونی است. بی‌اعتنایی کردن و درست‌نشناختنِ چارچوب و بافتارِ تعیین و تثبیت‌شده توسط قدرتِ سلسله‌مراتبی تنها می‌تواند به تحکیمِ این بافتار بینجامد. برعکس، مجموعه رفتار و حرکاتِ خودانگیحته‌ای که می‌بینیم در همه‌جا دارد علیه قدرت و نمایشِ آن شکل می‌گیرد باید با هشداری از همه‌ی موانعْ  راهکاری بیابد که نیروی دشمن و امکاناتِ او برای مصادره‌به‌مطلوب کردن را ملحوظ بدارد. این راهکار که ما بزودی آن را در میان مردم اشاعه خواهیم داد، مضمون‌ربایی [دخل‌وتصرف] است.

[۱] – antagonisme : تخاصم، تعارض، هم‌ستیزی، آنتاگونیسم.

[۲] – کلمه‌ی dépassement در این‌گونه متن‌های فرانسوی تقریباً معادل aufhebung در زبان آلمانی است. یعنی بر فراگذشتنِ دیالکتیکی دلالت دارد: مرتفع کردن. در این‌جا non dépassé آمده، یعنی فراگذشته‌نشده، پشت‌سرنهاده‌نشده، نافراگذشته. به‌هرحال، معادل‌های زبان فارسی برای این مفهوم هنوز روان و جاافتاده نیست.

[۳] – تقابل و مخالفت.

[۴] – مخالفتِ اصلاح‌طلبانه

[۵] – manichéisme به معنی جدیدِ کلمه، تقلیلِ ساده‌انگارانه‌ی همه‌چیز به نبرد میان خیر و شر.

[۶] – اگر هم یک وقتی چنین هواوهوس‌هایی به سرشان زده باشد، در کاسترو چندان دوامی نیاورده و سیتواسیونیست‌ها اولین کسانی بودند که رفتار مستبدانه و سیاستِ آزادی‌کُشانه‌ی او را افشا و محکوم کردند. آن ستاره‌نمایشِ دیگر هم بیشتر از این یکی نتوانست از چنگِ تصویرِ شهرت‌نشانِ خود خلاص شود، تصویری که بی‌بضاعتی شدیدش فقط می‌تواند مایه‌ی خنده و انزجار هرکسی شود که دارای این هوش و حس باشد که مبارزه علیه رنجِ حیوانی را از نبرد برای رهاییِ انسانی تفکیک نکند. (اشاره به فعالیت‌های نمایشیِ بریژیت باردو در دفاع از حیوانات. م)

افزودن دیدگاه

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

بایگانی

برچسب‌ها