اعلاميه‌ی حقوقِ موجودِ انسانی، بخش چهارم: از حقوق بدون وظایف تا آفرینشِ یک سبکِ زندگی

jeld elaamieh Raoul

۴

از حقوق بدون وظایف تا آفرینشِ یک سبکِ زندگی

۱- «برای متوقف‌ساختنِ ویرانگری‌های استبداد تدوین یک اعلامیه‌ی حقوق الزامی است.» بَرناو Barnave با چنین توجیهى بر ضرورتِ اعلامیه‌ی ۲۶ اوت ۱۷۸۹، برآن بود تا شهروندان را علیه جباریتِ اشراف مسلح سازد، علیه طبقه‌ی انگلی‌یى که درآمدش را از اقتصادى زراعی کسب می‌کرد، اقتصادی که بی‌تحرکی‌اش سدِ راهِ فرایندِ توسعه‌ی تجارت و صنعت بود. از درست و به‌جابودن‌ سخنِ او چیزی کاسته نمی‌شود اگر آن را در باره‌ی مریدانِ متعصبِ توتالیتارسیمِ اقتصادی نیز به کار بریم، اقتصادى که منابعِ زمینی و انسانی را برای افزایشِ نقدینگی بی‌کاربرد تخریب می‌کند، و تولیدِ انرژی‌های طبیعی و پویشِ نوزای یک اقتصادِ جدید را متوقف می‌سازد. اگرچه در سرتاسر جهان موقعیتی مشابه وضعیتِ فرانسه در آستانه‌ی انقلاب‌اش حاکم است اما ما نمی‌توانیم به مطالبه‌ی آزادی‌های برآمده از مبادله‌ی آزاد بسنده کنیم درحالی‌که گردشِ آزادِ سرمایه‌ها اکنون دیگر شکلِ توتالیترِ سیستمى است که انسان و کره‌ی زمین را به حدِ یک کالا فرو کاسته است. ما نمی‌توانیم به حقوقى انتزاعی رضایت دهیم در جامعه‌یى که سیطره‌ی اقتصادی در آن، انسان را از خویشتن‌اش منتزع می‌کند.

۲- ما درگیرِ فرایندى از دگردیسی اقتصادی هستیم که در آن، رژیمِ استثمارِ طبیعت و انسان توسطِ انسان به مرحله‌ی ایستایی خود رسیده است و زیرِ ضربه‌های یک اقتصادِ جدید در حال تسلیم‌شدن است. این اقتصادِ جدید بر انرژی‌های طبیعی پایه‌ریزی شده است و روی بازسازی ضروری محیط‌زیست حساب می‌کند تا بتواند بارِ دیگر آن پویایی را به سود بازگرداند که دچارِ سد و مانعِ بی‌تحرکی حاکم بر اقتصادى است که در مدارِ بسته‌ی سوداگری مالی خود را می‌بلعد. اما کالا، هر اندازه هم خود را پاک و از لحاظِ زیست‌بومی بی‌نقص بداند، زندگی نیست: کالا چیزى است که اقتصاد می‌کوشد از زندگی برُباید و جایگزینِ زندگی کند. فراسوی دگردیسی اقتصادی‌یى که موجودِ زنده را چونان موضوعِ سود آبروی نو می‌بخشد، ما خواهانِ اعتلای رایگانی زندگی هستیم، زندگی‌یى که کاویدن، پالاییدن و هم‌آهنگ‌ساختنِ آن بر عهده‌ی آگاهی انسانی است.

۳- دیکتاتوری ارزشِ مبادله در همه‌جا هیچ‌انگاری [نیهیلیسم]یى را پراکنده است که تن‌ و روانِ مردمان را با اشباحِ مرگ به جنون می‌کشاند. گردبادِ سوادگریِ مالی ارزش‌های گذشته را واژگون ساخته است، در برابرِ سیاله‌ی پول که در آن همه‌چیز با همه‌چیز مبادله می‌شود و باطل می‌گردد، هیچ مرام اخلاقی [اتیک]یى تاب نمی‌آورد. تنها معیارهای ما، یکتا راه‌‌ نشانه‌های ما فقط از خودِ ما و از پروژه‌ی اجتماعی‌یى می‌تواند زاده شود که حس و سلوکِ انسانی را در هرکس جان می‌بخشد، یعنی ویژه‌گی انسانى که نه برای زنده‌ماندن هم‌چون جانورى گرفتار در جنگلِ محاسبه‌ی خودخواهانه، بلکه برای زندگی‌کردن زاده شده است. اگر ازآنِ‌خودساختنِ ثروتِ تکنولوژیک را برای غنابخشیدن به هستی‌یى که آفرینشِ جدایی‌ناپذیرِ خویشتن و جهان باشد باز هم به تعویق بیفکنیم، این ثروت ما را هم‌چنان فقیرتر خواهد ساخت.

۴- تاریخِ ما دست‌خوشِ دگردیسی نوینى است. پس‌ از انقلابِ زراعی، که اقتصادِ برچینی را الغا و اقتصادِ استثماری را افتتاح می‌کند، پس‌ از انقلابِ فرانسه، که به سیطره‌ی شیوه‌ی تولیدی زراعی پایان می‌بخشد و مبادله‌ی آزاد را بر تختِ حاکمیت می‌نشاند، ما اکنون به عصرى گام نهاده‌ایم که در آن استثمارِ انسان و طبیعت جای‌اش را به اتحادى بخشیده که در آن تولیدِ انرژی‌های احیاشدنی، ارزشِ کاربردِ لوازمِ زندگی، سودمندی اجتماعی و رعایتِ محیط‌زیست، ارجحیت یافته است. برای نخستین‌بار، تغییرِ جامعه روزنه‌یى به سوی شرایطِ سازگار با فرد گشوده است، فردى که با به‌ستوه‌آمدن از آزادی‌های موهومى که قدرت‌های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، مبذول می‌دارند، مصمم شده تا به خویش حقوقى را اعطا کند که سرانجام با آن زندگی‌خواهی‌یى هم‌خوان باشد که در وجودِ او همانا میل به همه‌ی امیال است.

۵- میل به پیش‌بردنِ زندگی خویش مطابق با کثرتِ شور و شیفتگی‌ها، شور و شیفتگی‌هایی که طعم و توانِ این زنده‎گی را تقویت می‌کنند، حقوقى بدون وظایف و بی مابه‌ازا برقرار می‌سازد. ما می‌خواهیم تا به جای چانه‌زنی معامله‌گرانه و این حکمِ برآمده از آن که معتقد است «حقوقِ بدون وظایف وجود ندارد» این اصل را بنشانیم که «حقوق بدون امیال، و امیال بدون حقوق وجود ندارد».

۶- حقوقِ موجودِ انسانی در دیالکتیکى از زندگی درج می‌گردد که از دیالکتیکِ مرگ، که تا به امروز چیره بوده، گسسته است. زیستن را به یادداشتن، زمانِ «به یاد داشته باش که باید بمیری» memento mori را ملغا می‌سازد.[۱]

۷- حقوقِ موجودِ انسانی به آگاهی موجودِ زنده به مثابه سازمان‌یابی انسانی طبیعت شکلى اجتماعی می‌بخشد.

۸- دگردیسی اقتصادیِ جاری گشایشى به سوی یک دگردیسیِ تمدنی است. اولی روی به‌کارگیری انرژی‌های طبیعیِ احیاشدنی، کشاورزی بیولوژیک، فناوری‌هایى در زمینه‌ی تجدید تعادلِ محیط زیست، کار می‌کند. دومی دستِ خودِ ماست، و دست‌خوشِ سردرگمی و ابهامى است که پی‌آمدِ همواره‌ی اتصالِ یک دورانِ قدیمی روبه‌پایان و نوآوری‌هایى است که از میانِ ویرانه‌ها راهى برای خود می‌جویند. اعلامیه‌ی حقوقِ موجودِ انسانی بر آن است تا بر پایه‌ی آفرینشِ خویش و جهان گسستى ریشه‌یی و رادیکال بنا کُنَد، گسست از شیوه‌های اندیشه، واکنش‌های روانی، رسوم، عاداتِ اجتماعی، و رفتارهای فردی و جمعی‌یی که نزدیک به ده‌هزار سال است با رخنه به اعماقِ نیمه‌آگاهی، وجودِ مرد و زن و کودک را تعیین و تعریف کرده‌اند. این اعلامیه آن‌گاه نیز که فقط پاسخى باشد به دغدغه‌ی آشناساختنِ همگان به حقوقى که هرکدام از ما اغلب با آن‌ها نزدیکی داریم بی‌ آن‌که ــ از سرِ ترس یا نادانی ــ به آن‌ها دست ‌یابیم، باز هم بر فایده‌ی خود صحّه نهاده است، زیرا آن‌چه متعلق به سرشتِ ویژه‌ی انسان است نباید بیش‌ازاین از طریقِ سیستمى متکی بر طبیعت‌زدایی و ماهیت‌زداییِ جهان‌گیر بر او منع گردد. اما این اعلامیه پیش‌ از هرچیز نشانگرِ فایده‌ی آغازشدنِ واژگونی چشم‌انداز است که خود در ذاتِ تغییرِ تمدنى است که در برابرِ دیدگانِ ما در حالِ رخ‌دادن است. مبارزه علیه قوانین و شرایطى که ما را سرکوب و تباه می‌کند هرگز به ما نیاموخته تا برای حقوقِ خویش مبارزه کنیم؛ درعوض، پذیراندنِ حقوق‌مان با اتکا بر حقانیتِ زندگی، که همواره از ما دریغ ‌شده است، مطمئن‌ترین و خوش‌آیندترین ضمانت برای فسخِ لوایحى است که با پیش‌پاافتادگی سرسختانه‌ی ناانسانی‌شان بر هستی روزمره‌ی ما حاکم‌اند. تنها شیوه‌‌ی پیکار با بدترین چیز، پافشاری در خواستنِ بهترین چیز است.

۹- شهروندِ راسخ در پذیرفتنِ مسؤولیت‌های خویش، وجدانِ انتقادی نهادِ سیاسی و اجتماعی‌یی است که او را تولید می‌کند. او عهده‌دارِ یک نقش می‌شود و خود را به مثابه فردِ کُنکرت و انضمامی نمی‌آفریند. حقوقِ بشر هیچ‌گاه از حدِ حقوقِ شهروند فراتر نرفته است. این حقوق هر چه‌قدر هم که ضرورتِ خود را در مقاومت علیه تحکّم و جباریت نشان داده باشند باز هم منقوش به مُهر و نشانِ تزویرى اجتماعی اند که آزادی‌یى را که به شهروند اعطا می‌کند از موجودِ میل‌سرشت دریغ می‌دارد. ازآن‌رو که آیین و مرام اخلاقی برای به‌کاربسته‌شدن نیازمندِ یاری قوانین است، باید هم‌چون سازوبرگى گذرا، تبیینى از نوعی شهروندی که در جست‌وجوی یک فراگذری است، در نظر گرفته شود.

۱۰- ما قدرتى جز برتری موجودِ زنده به رسمیت نمی‌شناسیم. هرکجا که خواستِ زیستن و آگاهی از آن خودفرمانی نافروگذاردنی خویش را فراچنگ می‌آورد، حتا مضمونِ حق نیز خودبه‌خود از میان می‌رود. کافی است انسانی باشیم تا به این آگاهی دست یابیم که هرگز به‌اندازه‌ی‌کافی انسانی نیستیم.

 

[۱] – عبارت لاتینی معروفی که بر سبکی هنری دلالت دارد که میرا بودن انسان و پوچی زندگی را یادآور می‌شود.

افزودن دیدگاه

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

بایگانی

برچسب‌ها